گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مجد همگر

ز لفظ خواجه دنیی نصیر ملت و دین

که باد صد یک عمرش نهایت پیری

شنیده‌ام ز دو پیر و جوان که کرد انشاء

دو نظم خوب به شکر و شکایت پیری

یکی ز گفته پیری که بد همه سخنش

دریغ و درد شباب از نکابت پیری

دیگر زقول جوانی به عمر خود نازان

بدان امید که یابد ولایت پیری

حدیث آن زفتور قوی و ضعف مزاج

همه مذمت شیب و حمایت پیری

کلام این ز سر نخوت و غرور شباب

همه محامد شیب و عنایت پیری

جوان کجا شد تا حال من نظاره کند

که من چه می کشم اندر بدایت پیری

اگر نکایت پیری در او رسیده بدی

دگر به خیر نکردی حکایت پیری

بدایتش نتوانم نمودن از سختی

مگر که غایت سختی ست غایت پیری

تو کدخدای تنی ای جوان سرایت تن

برون کند ز سرایت سرایت پیری