گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مجد همگر

چو تو دلبر به زیبائی به عالم در که دید ای جان

چو من عاشق به شیدائی به گیتی کس شیند ای جان

شفای جان منکوبی به حسن و لطف منسوبی

ترا ایزد بدین خوبی چگونه آفرید ای جان

هنوز از تیز بازارت دلم گرم است در کارت

اگر چه گرد گلزارت بنفشه بردمید ای جان

به چشمم چشمه نوری چو خورشیدی به مشهوری

نه انسانی مگر حوری چو تو هرگز که دید ای جان

بیا ای رشک حورالعین که این خسته دل غمگین

ز عشق آن لب شیرین نخواهد آرمید ای جان

بیار آن ساغر پرمی بخور بر بانگ نای و نی

نگوئی اینچنین تا کی ز من خواهی رمید ای جان

ز تو ببریدنم نتوان که بر من خوشتری از جان

به جان تو که از جانان نمی شاید برید ای جان

ز عشقت شب به بیداری به روز آرم شب تاری

ببخش ار رحمتی داری که جان بر لب رسید ای جان

مرا در درد تنهائی بشد صبر و شکیبائی

اگر بر من نبخشائی نخواهم آرمید ای جان