گنجور

 
مجد همگر

صبح است یا نور قمر یا آینه یا روست آن

شام است یا مشکین زره یا غالیه یا موست آن

دوش است و بر یا گردن است یا قاقم و دیبای روم

عاج است یا بلورتر یا ساعد و بازوست آن

ابروست یا قوس و قزح یا عنبر تر بر قمر

چشم است یا تیر قدر یا غمزه جادوست آن

قد است یا سرو بلند آن نار شاخ دل پسند

دام است یا پیچان کمند یا بافته گیسوست آن

آن ناز و غنج دلبریست یا شیوه حیلت گریست

یا نخوت طبع پریست یا نفرت آهوست آن

گر بر گذار کوی او دستی زنم برسوی او

ور نیز بوسم روی او نزد خدا معفوست آن

نافه به رنگ و طبع و خو از زلف او دارند بو

جادو نباشد همچو او در کشور هندوست آن