گنجور

 
مجد همگر

چه میل است این که من سوی تو دارم

چه عشق است این که بر روی تو دارم

نماز ار نیست جایز بر دو محراب

چرا من رو در ابروی تو دارم

من از عشقت کشیدم داغ برران

که این کریان ز پهلوی تو دارم

طبیب من توئی نبض دلم گیر

امید جان ز داروی تو دارم

شبی خواهم زدن راه لبت لیک

هراس از زلف هندوی تو دارم

دو رسته اشک چون لولوی خوشاب

از آن دو رسته لولوی تو دارم

اگر تو دست بیدادی برآری

کجا من زور بازوی تو دارم

من ارچه در حساب عاشقانم

شماری با سگ کوی تو دارم

وگرچه در سخن ساحر بیانم

فریب چشم جادوی تو دارم

تو دل را میل سوی میل من کن

که من خود میل دل سوی تو دارم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode