دلا منال به درد از غراب گرد نعیب
که روز هجر نعیب از غراب نیست غریب
زیار نال و رقیبش که سوز و ناله من
ز جور یار و رقیب است نز غراب و نعیب
اگر بتافتمی سر ز جستجوی وصال
ملامتم نرسیدی به گفتگوی رقیب
دل شهید مرا تیغ و تیر ایشان کشت
به تیغ خشم رقیب و به تیر چشم حبیب
نداده اند ترا از وصال هیچ نصاب
نیامده ست ترا جز فراق هیچ نصیب
کفش خضاب گرفتست از آنکه چون گردون
بریخت خون دل من به کف خضیب
...
هر آینه نبود اهل نار بی تعذیب
به یاد زلف پریشان او مرا در چشم
خیال تیره آشفته ماند و خواب مهیب
به دست بوالعجبی های او من رنجور
بسان مرغ ضعیفم به دست طفل لیعب
مکن رفیقا دوری ز من در این سختی
که سخت صعب بود دوری از رفیق لبیب
مده به دست طبیبم که با چنین دردی
گذشت حال من و کار من ز دست طبیب
مزاج کار تبه شد علاج خویش طلب
زفضل پروری صاحب کبیر حسیب
نجیب دولت و دین آنکه از نجابت اوست
امور دین به نسق کار ملک با ترتیب
به جیب چرخ بر افراختم سر و دیدم
سپهر نقطه و همی به جنب قدر نجیب
بهشت بزمی کز لطف کوثر کرمش
جهان به سایه طوبی در است و عشرت طیب
کمال عفوش مر روی جر مراست نقاب
نوال دستش مر چند جود راست نقیب
به بوی مجمر خلقش به هیکل ترسا
به روز عید بر آتش نهند عود صلیب
ایا نقاده اعمال تو همه تزئین
و یا خلاصه اخلاق تو همه تهذیب
حمایت تو ز تیهو برید چنگل باز
رعایت تو ز میشان گسست پنجه ذیب
کیاست تو کند قصر عدل را تاسیس
سیاست تو کند دیو ظلم را تادیب
چو فکرت تو بود دهر کی کند تمویه
چو فطنت تو بود چرخ چون کند تضریب
تو عین رحمت حقی به کثرت احسان
از آنکه رحمت ایزد به محسن است قریب
تو آفتاب سپهر سعادتی و عدوت
کمثل کوکب نحس اذا طلعت نعیب
شب است خصم سیه روز خنجرت خورشید
ادی سللت علیه عن الحیواه نجیب
تو عاشق هنری چون رباب عاشق رعد
دگر صدور همه عاشقان سیم نسیب
به فضل و علم و دها میل کن که تا گردند
دهات دهر همه مخطی و دهات مصیب
ز لفظ بخت و هنر مدحت تو تلقین است
مرا که بخت مشیر آمده ست و عقل ادیب
ز عشق مدح چنین شخص خسروان در خاک
همی گذارند از رشک نام تو ثلیب
من از سخن به شکایت بدم ز فضل به درد
سخن شناسی تو کرد طبع را ترغیب
ز یمن بخت تو بود اینکه بحر خاطر من
به در نظم سخاوت نمود و گشت مجیب
وگرنه تیغ گهر بار پارسی کریم
بمانده بود به کام اندرون چو تیغ حطیب
مرا تو توبه شکستی به جام لطف و قبول
و گرنه بنده ازین شیوه بود عبد منیب
مثال دعوت من بنده جان و جاه ترا
حدیث دعوت مظلوم وارد است و غریب
همیشه پایه قدرت بر آن مثابت باد
که قدرگیرد گردون از او به یک ترحیب
نظام دولت توشان حق دون زوال
دوام حشمت تو امر غیر شک مریب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حسرت و درد جدایی از معشوق میپردازد. شاعر در آغاز به ذکر مشکلاتی میپردازد که در روزهای جدایی احساس میکند و به ناله و فریادهای دلbroken اشاره میکند. او به تأثیرات منفی این جدایی بر دلش و کشتن او به وسیله تیرهای غم اشاره میکند. شاعر از رنجی که از دوری معشوق میکشد صحبت میکند و به نوعی از طبیب میخواهد که درمانی برای این درد پیدا کند، چرا که هیچ کس از درد او باخبر نیست.
سپس شاعر به صفات و ویژگیهای خوبی که معشوق دارد، اشاره میکند و میگوید که او خود به عنوان منبع رحمت و نیکی و اعتدال است. در انتها، شاعر از قدرت و حشمت معشوق صحبت میکند و دعا میکند که این قدرت همیشه برقرار باشد. او همچنین بر اهمیت وفاداری و وفاداری به دوستی در سختیها تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ای دل، دلتنگی و درد را از کسی نگیرید، چرا که در روزهای جدایی، ناله و زاری از غم غریبی است.
هوش مصنوعی: زیار، صدای ناله و زاریاش به خاطر درد و رنجی است که از رفتار معشوق و رقیبش میکشد، درست مانند صدای پرندهای که در غم و اندوه سر به فریاد میزند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال وصال و ملاقات محبوب میرفتم، دیگر نمیتوانستم در برابر سرزنشها و انتقادهای رقیب بایستم.
هوش مصنوعی: دل من را دشمنان با شمشیر و تیر خود نادیده گرفتند؛ یکی با خشم و دیگری با نگاه معشوقهام.
هوش مصنوعی: تو از وصال و دیدار هیچ بهرهای نداشتهای و فقط از جدایی بهرهمند شدهای.
هوش مصنوعی: کفش رنگی شده است به خاطر آنکه وقتی دنیا خون دل من را بر زمین ریخت، به پای خضیب (نگهبان یا جنگجو) آمده است.
هوش مصنوعی: بسیار واضح است که کسانی که در آتش جهنم نیستند، بدون سختی و عذاب نمیتوانند به آنجا بروند.
هوش مصنوعی: به یاد موهای شلخته و پریشان او، تصویرش در ذهنم به قدری ناآرام و تیره است که خوابهای وحشتناکی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر کارهای شگفتانگیز او من مثل یک پرنده ضعیف ناتوان و رنجور هستم، مثل یک بچه که با بیدقتی با او بازی میکند.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در این دوران سخت که دوری از دوست البته بسیار دشوار است، از من دوری مکن.
هوش مصنوعی: دست به طبیب نزن، چون حال من آنقدر بد است که حتی طبیب هم نمیتواند بر آن تسلط داشته باشد.
هوش مصنوعی: وضعیت کار خراب شده است، برای درمان وضعیت خود به خوبی و بزرگمنشی کسی که صاحب قدرت و دانش است، پناه ببر.
هوش مصنوعی: نجیبان و بزرگمنشان، به خاطر نجابت خود، امور دین و مملکت را به خوبی و با نظم انجام میدهند.
هوش مصنوعی: من سرم را به سوی چرخ گردون بلند کردم و نگاهی به آسمان انداختم و دیدم که مانند نقطهای در حال حرکت است و جاذبهای نجیب و باارزش دارد.
هوش مصنوعی: بهشت یک مهمانی دلنشین است که با نعمتهای فراوان و الطاف پروردگار آراسته شده و در آن، به لطف درخت طوبا، مردم در آرامش و خوشحالی به سر میبرند.
هوش مصنوعی: شفافیت و زیبایی عفو او بر من چنان است که چون پردهای است بر جمالش، و دست بخشش او چقدر راست و مستقیم است که در برابرش هیچ کم و کاستی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به عطر بخور او، که به صورت انسان زاهدانهاش شبیه است، در روز عید، بخور صلیب را بر روی آتش میسوزانند.
هوش مصنوعی: آیا همه اعمال تو تنها در ظاهر زیبا هستند یا اینکه تمام ویژگیهای اخلاقیات به خوبی و اصلاحشدهاند؟
هوش مصنوعی: حمایت تو باعث شده که تیهو از چنگال در امان بماند و رفتارت باعث شده که میش به راحتی فرار کند.
هوش مصنوعی: عقل و تدبیر تو باعث برپایی عدالت میشود و سیاست تو میتواند ظلم را کنترل کند.
هوش مصنوعی: اگر اندیشه تو درست و ناب باشد، زمان چگونه میتواند تو را فریب دهد؟ و وقتی ذات تو به درستی شکل گرفته باشد، روزگار چگونه میتواند تو را تضعیف کند؟
هوش مصنوعی: تو مانند رحمت الهی هستی که با بخششهای فراوان به دیگران نزدیک است، همانطور که رحمت خداوند به نیکوکاران نیز نزدیک است.
هوش مصنوعی: تو نور و روشنی زندگی و خوشبختی هستی، اما دشمن تو مثل ستاره بدشانسی است که زمانی که طلوع میکند، بدی و نارضایتی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: شب است و دشمن در سیاهیاش مانند خورشید خنجر میزند، تو ای نجبای زنده، در برابر حیات این شمشیر را به کار گرفتی.
هوش مصنوعی: تو به هنری دل باختهای مانند رباب که به رعد و برق عشق میورزد، همه عاشقان همواره از تو بهرهمند خواهند شد.
هوش مصنوعی: به علم و دانش و فضیلت توجه کن، تا در این دنیا دهکدهها و سرزمینها از خطا دور شوند و به موفقیت و نعمت برسند.
هوش مصنوعی: من با شنیدن نام تو و هنرهایت، به یاد میآورم که سرنوشت به خوبی در کنارم قرار گرفته و عقل من هم آموخته و آموزشدیده است.
هوش مصنوعی: از محبت و عشق، چنین وصف و ستایش افرادی بزرگ و معزز را بر زمین نثار میکنند که از سر حسادت به نام تو، به تمجید و تعریف میپردازند.
هوش مصنوعی: من از حرفهایم شکایت میکنم، ولی تو با دانشت باعث شدی که احساسات و طرز فکر من بهتر شود.
هوش مصنوعی: به خاطر شانس تو، دریای احساسات من به خاطر لطف و سخاوتی که از تو دریافت کرد، به آرامش رسید و این موضوع را به وضوح نشان داد.
هوش مصنوعی: اگر نبود فرزندان بزرگ ایران زمین و افتخارات فرهنگی آنها، شمشیر زرین و باارزش زبان فارسی همچنان در ته دندانها میماند، مانند شمشیر پزشک که همیشه در دهانش باقی میماند.
هوش مصنوعی: تو به من لطف و محبت کردی و مرا از نذر و توبهای که داشتم آزاد کردی، وگرنه من همیشه بندهای متواضع و با ایمان بودم.
هوش مصنوعی: دعوت من به جان و مقام تو مانند داستان دعوت یک مظلوم است که به کمک نیاز دارد و در عین حال غریب و ناامید به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: همیشه بر اساس آن اصول محکم و ثابت استوار باش که آسمان از آنها بهرهمند شود و در یک لبخند به تو پاداش دهد.
هوش مصنوعی: دولت تو به گونهای است که حق و حقیقت هرگز نابود نمیشود و بزرگی و شکوه تو به قدری محکم است که هیچ کس نمیتواند در آن تردید کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپیده دم که هوا بر درید پرده شب
بر آمد از سر که روز با ردای قصب
سپید روز سپه روی داده بود به چین
شب سیاه سپه روی داده سوی حلب
چنان سیاه وشی اندکی سپید بروی
[...]
تقشّعَ غَیْمُ الهَجْرِ عَنْ قَمرِ الحُبِّ
وأسْفَرَ نُورُ الصُّبْحِ عَنْ ظلمةِ العَنْبِ
اگرچه من نکنم عاشقی بطبع طلب
کند طلب دل من عاشقی ز مهر . . . ب
گهی ز دیده خروشم کز اوست دل بعذاب
گهی ز دل کنم افغان کز اوست جان به تعب
ز دیده جیحون باران ز دل جحیم نشان
[...]
همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب
سپهر ملک عجم ، آفتاب دین عرب
بلند نام و نشان و بزرگ اصل و نصب
کمال دین هدی ، قطب ملک و دین محمود
که هست چرخ شرف را جمال او کوکب
جمال دودهٔ خوارزمشاه ، آنکه ربود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.