گنجور

 
مجد همگر

که گفت پرده بر افکن ز روی مرد افکن

که شد بریده ترنج و کف جهان از زن

زبان یوسف اگر در نریختی به سخن

به لعل چشم زلیخا نگشتی آبستن

چه خار بود که در دامن دلی آویخت

که شد در یده گل باغ حسن را دامن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode