مرا جان سوخت از غم ترا دامن نمیسوزد
مرا دل خون شد و یک دم دلت بر من نمیسوزد
ز آه آتشین من که تابش خرمن مه سوخت
جوی در تو نمیگیرد ترا دامن نمیسوزد
عجب حالی گر از دردم تن خارا نمینالد
بود نادر گر از دردم دل آهن نمیسوزد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
مرا جان سوخت از غم ترا دامن نمیسوزد
مرا دل خون شد و یک دم دلت بر من نمیسوزد
ز آه آتشین من که تابش خرمن مه سوخت
جوی در تو نمیگیرد ترا دامن نمیسوزد
عجب حالی گر از دردم تن خارا نمینالد
بود نادر گر از دردم دل آهن نمیسوزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از درد و غم ناشی از عشق میگوید. او بیان میکند که از عشق و غم معشوق زنده است و قلبش خونین شده، اما معشوق هیچ احساسی نسبت به این درد ندارد و دامنش نمیسوزد. او به آتشین بودن آهش اشاره میکند که حتی نتوانسته تاثیری بر معشوق بگذارد. در انتها، شاعر با تعجب میپرسد که چرا چنین دردی که او را میسوزاند، بر دل سنگی معشوق تاثیری ندارد.
هوش مصنوعی: من از غم تو جانم در آتش سوخته، اما دامن و دل تو از این درد نمیسوزد. دلم به شدت خونین شده، ولی حتی یک لحظه هم دل تو برای من نمیسوزد.
هوش مصنوعی: از نالههای سوزان من که مثل آتش خرمنی را میسوزاند، اثر بدی بر تو نمیگذارد و دامن تو را نمیسوزاند.
هوش مصنوعی: عجب است اگر از طریق درد من، بدن سخت و بیاحساس چیزی حس نکند. واقعاً نادر است اگر دل سنگی از درد من نمیسوزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زمانی نیست کز دست تو جان من نمیسوزد
کدامین سینه را کان غمزه پرفن نمیسوزد
مگر ترکیب فانوس است، جانا، استخوان من
درون میسوزدم، چون شمع پیراهن نمیسوزد
ز هجرم بر جگر داغی، ز عشقم هر نفس دردی
[...]
جفا کن تا توانی برق من، خرمن نمیسوزد
برین آتش که دامن میزنی، دامن نمیسوزد
بر گبر و مسلمان سوختم، من آتشم آتش
که پیش هرکه میسوزم، دلش بر من نمیسوزد
چنان از گریه تر کردم شب هجر تو پیراهن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.