بود تا صبح مهمان یارم امشب
ز بخت و عمر برخوردارم امشب
بود روح القدس تا صبح ساقی
که هم پیمانه شد دلدارم امشب
بود در بر مرا آن آیت نور
مسلم گشت نور و نارم امشب
سر، دارم نویسد حق هوالله
اگر دستش کشد بر، دارم امشب
به دریای حقیقت غوطه زد، دل
برآمد گوهر شهوارم امشب
به شست صبح هر ماهی نهنگیست
چو شست انگشت خود بر دارم امشب
قمر شد چون سحاب از چشم بگذشت
ثوابت شد همه سیارم امشب
همه خفتند و بیداری نمانده است
زهی از طالع بیدارم امشب
تعالی الله بغیر از یار در، دار
نباشد تا سحر دیارم امشب
به من تسلیم شد آن شوخ دلدار
بحق بر یار خود مختارم امشب
شدم شیدای لیلی آفرینی
که هامون گرد مجنون وارم امشب
به همره در حیات و در مماتم
همین سودا که بر سر دارم امشب
دل و جان رفت از دستم ولیکن
چو «حاجب » بر سران سردارم امشب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.