گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

چه خوش بود که شبی در کنار من خسبی

به بستر اندر، یکتای پیرهن خسبی

بود چه پیرهن اندر میانه نیز حجاب

به آنکه در بغل من چه پیرهن خسبی

قدح بنوشی و سرمست گردی از می ناب

چنانکه بی خبر از حال خویشتن خسبی

گهی برقص چه شمشاد و نارون خیزی

گهی به بزم چه نسرین و نسترن خسبی

صبا ز شرم تو از گل سحر گلاب کشد

شبی که مست تو در ساحت چمن خسبی

ز برگ گل سزدت بستر، از سمن بالین

بهر زمین تو سمن نو گل پرن خسبی

تو چون بباغ درآئی، ز پا در آید سرو

مگر بسایه شمشاد و نارون خسبی

پریش سازی گیسو بروی یشم سرین

چه یک چمن گل و یک باغ یاسمن خسبی

عجب خیال محالی حبیب در سر داشت

که با سرین سمین در دواج من خسبی