گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

دیشب بیاد چشم تو بیدار بوده ایم

مست از خیال ساغر سرشار بوده ایم

یک عمر صرف مدرسه کردیم و خانقاه

یک عمر نیز بر در خمار بوده ایم

شب در پناه خم بخرابات و صبحدم

اندر حجاب خرقه و دستار بوده ایم

آن کار را که بر سر انکار بوده شیخ

ما صبح و شام بر سر آن کار بوده ایم

مست از شراب ناب و خراب از دو چشم دوست

دور از غرور باده پندار بوده ایم

دانی چرا بمنزل و مقصد رسیده ایم

زودتر ز دیگران، که سبکبار بوده ایم

هم در طواف کعبه و میخانه گشته ایم

هم در شمار سبحه و زنار بوده ایم