گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

چه شده باز چه افتاده مرا

بند بر پای که بنهاده مرا

از سرای دل و از منزل جان

سوی این ده که فرستاده مرا

کیستم چیستم از بهر چه ام

چه فتادست چه رو داده مرا

دل من از فلک ساده بود

کی برد دل بتک ساده مرا

خورده ام باده زخم ازلی

کی برد اندوه و غم باده مرا

از نژاد خردم سوی خرد

بازگردم که خرد زاده مرا

مگر از بند غم آزاد کند

صحبت مردم آزاده مرا