گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

شب دوشین که روز فرهی بود

مرا در بر یکی سر و سهی بود

شبی تاریک و خفته چشم اغیار

تو گفتی گیتی از مردم تهی بود

نه کس را آگهی بود از شب ما

نه ما را از شب کس آگهی بود

شبی خوش بود وقتی نغزصد حیف

که عیبش همچو عمرم کوتهی بود

 
sunny dark_mode