عالم همه پرتوی بود از رخ دوست
هر فرع نکو که هست ازان اصل نکوست
هر ذره که در کون و مکان میبینی
نتوان گفتن، ولی توان گفتن ازوست
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
عالم همه پرتوی بود از رخ دوست
هر فرع نکو که هست ازان اصل نکوست
هر ذره که در کون و مکان میبینی
نتوان گفتن، ولی توان گفتن ازوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان این نکته میپردازد که تمام موجودات و زیباییهای عالم از ذات و نور الهی نشأت میگیرند. هر چیز خوب و شایستهای که در جهان وجود دارد، ریشهاش به آن اصل نیکو - که همان خدا یا دوست الهی است - برمیگردد. همچنین به این موضوع اشاره دارد که نمیتوان به تنهایی از ذرات و جزئیات عالم صحبت کرد، بلکه باید از اصل و منبع این زیباییها سخن گفت.
هوش مصنوعی: تمام علم و دانایی در واقع نشانی از زیبایی و وجود دوست است. هر چیز خوبی که در عالم وجود دارد، ناشی از همان اصل نیکو است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیا و مکان مشاهده میکنی، نمیتوان به راحتی دربارهاش صحبت کرد، اما میتوان گفت که همه آنها از یک منبع سرچشمه میگیرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بشکفته گلیست بر رخ فرخ دوست
نی نی گل نیست آن رخ فرخ اوست
همچون گل سرخ پوست آن برگ نکوست
هرگز دیدی که سرخ گل دارد پوست
ایزد که جهان به قبضهٔ قدرت اوست
دادست ترا دو چیز کان هر دو نکوست
هم سیرت آنکه دوست داری کس را
هم صورت آنکه کس ترا دارد دوست
گر درد دهد به ما و گر راحت دوست
ا ز دوست هر آن چیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر به خوبی و بدی
مقصود رضای او و خشنودی اوست
آن کس که ز بهر او مرا غم نیکوست
با دشمن من همی زید در یک پوست
گر دشمن بنده را همی دارد دوست
بدبختی بنده دان ، نه بد عهدی دوست
تا کی باشم صبور در محنت دوست
کارام دل و جان من از دیدن اوست
گر زین دوستی ترا بدراند پوست
از دوست همیشه دور بودن نه نکوست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.