از غم نمیخورد دل اهل جنون شکست
در حیرتم که خاطرم از غصه چون شکست
تا حرف ناامیدی مجنون شنیدهام
دارد دلم ز طره لیلی فزون شکست
زان گل که کوهکن به سر از زخم تیشه زد
صد خار رشک در جگر بیستون شکست
در خیمهگاه شعله که داغ است نام او
دل را سفینه بر سر گرداب خون شکست
پیوسته دیگران ز قدح باده میخورند
ما خوردهایم از این قدح واژگون شکست
ای آنکه بر شکستن رنگم خوری دریغ
بشکاف سینه را و دلم ببین که چون شکست
رفتی و از خمار برونرفتنت ز بزم
بر روی نشاه رنگ می لالهگون شکست
یک سو شکست زلف تو یک سو شکست دل
غمخانه مرا ز درون و برون شکست
جز من که بخت نیک مرا کارساز نیست
از عافیت نخورده کسی تا کنون شکست
قدسی نکرده سعی کسی در شکست ما
ما را رسد همیشه ز بخت زبون شکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
تیر غمت که در دل صید زبون شکست
از بیقراری دل ما در درون شکست
در هر نفس فزون شودم آتش درون
از بس که خار غم به دل گرمخون شکست
دیوانهوار ماه نو از فکر ابرویت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.