زاهد ز منع تو دل صد بینوا شکست
خون پیاله ریختی و رنگ ما شکست
آگه نیم که سنگ کجا خورده شیشهام
دانم که دل شکسته ندانم کجا شکست
امشب که بود نکهت پیراهن امید
طالع نگر که خار به پای صبا شکست
دامنکشان گذشتی و صد جیب پاره شد
بیگانه گشتی و دل صد آشنا شکست
تا کی دهیم جلوه دل زنگ بسته را؟
هرکس شکست آینه ما بجا شکست
از خارخار سینه دلم را قرار نیست
بازم ز رهگذار که خاری به پا شکست؟
عاشق قدم به کوی سلامت نمینهد
خواهد برای شیشه خویش از خدا شکست
سنجیده دل به شادی عالم غم ترا
خاکش به سر که گوهر غم را بها شکست
قدسی به کام خویش مراد انتخاب کن
چون لطف یار قفل در مدعا شکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.