کجا در غربتم یک همدم دیرین شود پیدا؟
به جز شمعم که گاهی بر سر بالین شود پیدا
به گوش منصفان کافی بود صاحب طبیعت را
اگر در صد غزل یک مصرع رنگین شود پیدا
قیامت باشد آن روزی که خورشید و نگار من
ز یک سو آن شود طالع ز یک سو این شود پیدا
اگر از تیشه فرهاد کس آیینهای سازد
عجب دارم در آن جز صورت شیرین شود پیدا
پریشان زلف و می در دست و مژگان بر سر شوخی
که را ماند به جا دین چون به این آیین شود پیدا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز ایمان همتی چون آن نگار چین شود پیدا
که از هر چین زلفش رخنهای در دین شود پیدا
ز حسن ساده گل داغ خواهد شد دل بلبل
چو گرد عارض خوبان خط مشکین شود پیدا
چو زلف عنبرافشان صبحدم در باغ بگشایی
[...]
نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیدا
ز چین طرهٔ او فتنهها در چین شود پیدا
کی از برج فلک ماهی بدین خوبی شود طالع
کی از صحن چمن سروی بدین تمکین شود پیدا
هر آن دل را که با زلف دلآویزش بود الفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.