گنجور

 
قدسی مشهدی

در غمت با گریه شام و سحر خو کرده‌ام

روز و شب چون ابر با مژگان تر خو کرده‌ام

گل نمی‌خواهم، پر است از پاره دل دامنم

می نمی‌نوشم، به خوناب جگر خو کرده‌ام

روز و شب دارم هوای لعل آن شیرین پسر

طوطی‌ام، نبود عجب گر با شکر خو کرده‌ام

کس نیارد بر سر من آن ستم‌اندیش را

همچو قدسی با دعای بی‌اثر خو کرده‌ام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode