در غمت با گریه شام و سحر خو کردهام
روز و شب چون ابر با مژگان تر خو کردهام
گل نمیخواهم، پر است از پاره دل دامنم
می نمینوشم، به خوناب جگر خو کردهام
روز و شب دارم هوای لعل آن شیرین پسر
طوطیام، نبود عجب گر با شکر خو کردهام
کس نیارد بر سر من آن ستماندیش را
همچو قدسی با دعای بیاثر خو کردهام