کی به غیر از دیدنش اندیشه دیگر کنم
چون نظر هرجا شوم گم، سر ز مژگان بر کنم
حال دل خاطرنشان او کنم روز وصال
گر دهد نظارهام فرصت که چشمی تر کنم
چون خیال عافیت بندم، بسوزم خویش را
تا چو اخگر داغ را مرهم ز خاکستر کنم
شعله را گر سر فرود آید به جسم زار من
میتوانم زین کف خاشاک، دودی بر کنم
از خیال غمزهات، چون غنچه بر اوراق دل
روز و شب مشق خراش سینه با نشتر کنم
خوشدلم از ناامیدی، ورنه از تاثیر عشق
{بیاض} تر کنم
سوختم قدسی و اشکم ماند برجا، تا به کی
این کف خون را نثار مشت خاکستر کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شدت عشق و اشتیاق به معشوق صحبت میکند. او بیان میکند که تنها به دیدن محبوب فکر میکند و تمامی افکارش را به او معطوف کرده است. دلش میخواهد در روز وصال، دمی به او نظر کند و احساساتش را بیان کند. اشعار نشاندهندهی حسرت، عشق و درد ناشی از فراق است. شاعر از غم و رنجی که عشق برایش به دنبال دارد سخن میگوید و به صورت استعاری از شعله و خاکستر برای توصیف حال خود استفاده میکند. در نهایت، او با وجود ناامیدی همچنان به عشقش معتقد است و به تلاش برای بیان احساساتش ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: من به جز دیدن او به چیزی دیگر فکر نمیکنم، چون هر جا که میروم چشمم به اوست و از دنیای دیگر دور میشوم.
هوش مصنوعی: در روزی که به وصال او برسم، حال و احوال دلم را به او یادآوری میکنم، اگر فرصتی پیش آید تا او را ببینم و بتوانم چشمانم را پر از اشک کنم.
هوش مصنوعی: زمانی که به فکر آرامش و راحتی میافتم، خودم را میسوزانم تا مثل خاکستر داغی باشم که بر روی زخمها مرهم مینهد.
هوش مصنوعی: اگر شعله بر سرم پایین بیفتد و به جسم ناتوانم برسد، من میتوانم از این خاکستر کوچک، دود بلند کنم.
هوش مصنوعی: هر روز و شب به خاطر زیبایی و فریبندگی چشمانت، دل مرا مانند غنچهای در حال شکفتن میبیند و من با درد در سینهام، احساساتم را روی کاغذ میآورم.
هوش مصنوعی: از ناامیدی خوشحالم، وگرنه از تأثیر عشق میتوانستم دلم را پاکتر کنم.
هوش مصنوعی: من در آتش عشق سوختم و اشکهایم هنوز بر زمین باقی مانده است. تا چه زمانی این خون را بر خاکستر بریزم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیبِ توبهکاران کرده باشم بارها
توبه از مِی وقتِ گُل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غَوّاص و دریا میکده
[...]
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من کاری چنین کمتر کنم
ایخوش آنساعت که صوفی موجزن در بر کنم
فخر بر جمله قدک پوشان بحرو برکنم
چند ازین رو جامه گردانم بدان روی دگر
[...]
در خرابات ار شبی میل قدح کمتر کنم
عذر آن را روزها اندر سر ساغر کنم
خواهم از داغ جفا وز زخم گردون لالهوار
خاک و خون بر سر کنم وز خاک و خون سر بر کنم
تا که در آتشگه دیر مغانم شعلهسان
[...]
چند در دل آرزو را خاک غم بر سر کنم
آتشی را تا به کی در زیر خاکستر کنم
چند بینم خواری و در سینه دزدم تیر آه
شعله را تا کی نگهبانی به بال و پر کنم
زاریم گویا اثر دارد که امشب بر درش
[...]
باورم آید اگر گوید جفا کمتر کنم
ساده لوحم هرچه میگویند من باور کنم
شمع سان خاکستر خود ریختم بر سر چرا
خویش را ممنون گلخن بهر خاکستر کنم
سر نهم بر خاک کوی او ازین پس چون نماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.