گنجور

 
قدسی مشهدی

عشق، هرکس را ز باغی کرده گل در دامنش

ما و دود گلخن و موسی و نار ایمنش

بر ملایک تهمت آتش‌پرستی بسته‌اند

بس که می‌گردند شب تا روز، گرد گلخنش

گلخنی کش طعمه آتش نهال طوبی است

خار و خس بیهوده می‌گردند در پیرامنش

خویش را در عشق او رسواتر از مجنون کنم

گر نباشد باعث رسواشدن، عشق منش

بوسه پیکان تیرش بر لب زخمم حرام

در قیامت گر شود خونم وبال گردنش

لذت آتش‌پرستی بر دل قدسی حرام

گر بود از گوشه گلخن، هوای گلشنش