شد تیره روز خلق، ز عارض نقاب کش
دست نوازشی به سر آفتاب کش
تا فتنه جهان نکند دست و پا دراز
دستی به فرق غمزه حاضر جواب کش
زاهد، خلاف عشق بتان کردهای عمل
بر فعل خویشتن، قلم ناصواب کش
اهل هوس به ما سخن امروز سر کنند
گو ماجرای عشق به روز حساب کش
شاید به خواب، روی نماید خیال دوست
ای چشم تر، سری به گریبان خواب کش
مگذار در تپیدن دل نیمبسملم
گو تن دمی چو دل ستم اضطراب کش
پیش از نسیم رفت به منزل، سوار عشق
ای عقل گنده پیر، خری در خلاب کش
پیکان او به دیدهات از اشک بسته زنگ
قدسی ترا که گفت که آیینه آب کش؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در صبح عارض از خط مشکین نقاب کش
این سرمه را به چشم تر آفتاب کش
از عشوه خون رستم طاقت به خاک ریز
خنجر ز ترک غمزه، بر افراسیاب کش
عالم الف کشیدهٔ شمشیر ناز توست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.