نشاه میخواستم از باده، خمارم دادند
روز روشن طلبیدم شب تارم دادند
ناله صبحدم و آه شب و گریه شام
هرچه در عشق بتان بود به کارم، دادند
هریک از گبر و مسلمان ز خودم میدانند
خود ندانم که به کیش که قرارم دادند
هرکجا جای کنم، سبزه دمد از نم اشک
در خزان شاد ازانم که بهارم دادند
جان به تعجیل چنان میرود امشب، که مگر
وعده وصل تو در روز شمارم دادند
راه آمد شد دل میطلبیدم از چشم
مردمان جا به سر کوچه یارم دادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.