گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قدسی مشهدی

ز رشک، باد صبا گرچه سوخت جان مرا

ولی ز برگ گل آراست آشیان مرا

مراست جذبه شوقی که هر کجا می‌رم

هما به کوی تو می‌آرد استخوان مرا

خوشم به گریه خونین که فرق نتوان کرد

به وقت چیدن گل، از گل آشیان مرا

هزار شکر از آن عقده جبین دارم

که گاه شکوه گره می‌زند زبان مرا

سری ز قصه عاشق برون نمی‌آرند

کسی چرا کند آغاز داستان مرا

چه گریه‌ها که کند بر بضاعت کم خویش

چو ابر یاد کند چشم خون‌فشان مرا

خوشم که تا ز سر کوی عافیت رفتم

کسی ندیده چو قدسی دگر نشان مرا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode