به شهرعشق نه روز و نه هفته است و نه سالی
چو درگذشت زمان نیست غیر خواب و خیالی
بیار ساقی می ای که پیر باده فروشش
نهفته در خم یا شیشه یا سبو دو سه سالی
مگر به همت پیر مغان لطف تو بتوان
ز روی آینۀ دل زدود زنگ ملالی
قیاس میکنم ابروی او به صفحۀ عارض
بروی ماه شب چارده ز مشک هلالی
خوشست تلخی عمرم بدین امید که باشد
همیشه از پی شام فراق صبح وصالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف تجربهای از عشق و زمان میپردازد. شاعر بیان میکند که در دنیای عشق، نه زمان معنایی دارد و نه محدودیتی وجود دارد؛ فقط خواب و خیال است. او از ساقی میخواهد تا پیمانهای بیاورد، زیرا زمان در گذر است و شادی را میطلبد. شاعر اذعان میکند که امید به وصال و دیدار محبوب، تلخی عمرش را شیرین میکند و زیبایی محبوب را با جلوهای دلنواز میسنجید. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که پس از غم فراق، همیشه امید به دیدار و صبح وصال وجود دارد.
هوش مصنوعی: در شهر عشق نه روز و هفته و سالی وجود دارد؛ زیرا زمانی که میگذرد، فقط خواب و خیال باقی میماند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، برایم می بیاور که سالهاست باده فروشش در ظروفی مانند خم، شیشه یا سبو پنهان شده است.
هوش مصنوعی: آیا جز با تلاش و کمک پیشوای مغان، میتوان نابسامانیهای دل را با لطف تو برطرف کرد؟
هوش مصنوعی: من ابروی او را با نازکی و زیبایی چهرهاش مقایسه میکنم که به اندازه تابش ماه در شب چهاردهم درخشان و دلربا است.
هوش مصنوعی: تلخی عمرم را به خاطر این امید تحمل میکنم که پس از شب جدایی، همیشه صبح وصال را تجربه کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم به کنج خرابات عشق شیفته حالی
شراب جرعه دردی قدح شکسته سفالی
نه بر سرم ز کریمان دهر منت لطفی
نه بر دلم ز لئیمان شهر گرد ملالی
به فرق من ننهاده قضا عمامه جاهی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.