اما فضیلت اخلاص بدان که خدای تعالی گفت، «و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین»، و گفت، «الاالله الدین الخالص» گفت، «خلق را نفرموده اند الا عبادت به اخلاص و دین خالص خدای راست و بس». و رسول (ص) گفت که خدای تعالی می گوید اخلاص سرّی است از اسرار من. در دل بنده ای که وی را دوست دارم نهاده ام». و معاذ را گفت که عمل به اخلاص کن تا اندکی کفایت بود. و هرچیز که در دم ریا آورده ایم همه در اخلاص است که نظر خلق یکی از سببهاست که اخلاص را ببرد و سببهای دیگر نیز هست.
ومعروف کرخی خویشتن را به تازیانه می زد و می گفت، «یانفس اخلص تخلصی. اخلاص کن تا خلاص یابی». و ابوسلیمان می گوید، «خنک آن که یک خطوه در همه عمر به اخلاص وی را درست آید که بدان جز خدای را تعالی نخواسته باشد». و ابوایوب سجستانی می گوید، «اخلاص در نیت دشخوارتر از اصل نیت». و یکی را به خواب دیدند. گفتند، «خدای تعالی با تو چه کرد؟» گفت، «هرچه برای وی کرده بودم در کفه حسنات دیدم. تا یک دانه نار که از راهی برگرفته بودم تا گربه ای که در خانه ما بمرده بود و یک رشته ابریشم که در کلاه من بود در کفه سیئات دیدم. و خری مرده بود مرا قیمت آن صد دینار. آن در کفه حسنات ندیدم. گفتم « ای سبحان الله گربه ای در حسنات بود و خری نبود؟» گفتند، «آنجا شد که فرستادی. چون شنیدی که به مرد گفتی الی لعنه الله. و اگر گفتی فی سبیل الله بازیافتی و صدقه ای بدادم برای خدا ولکن مردمان می نگریدند. آن نظر مردمان مرا خوش آمد. آن نه مرا بود و نه بر من».
سفیان ثوری گفت، «دولتی بزرگ یافت که آن نه بر وی بود». یکی می گوید، «به غزا می شدم در دریا. رفیقی از آن ما توبره ای می فروخت. گفتم بخرم و به کار می دارم و به فلان شهر بفروشم، سودی بود. آن شب به خواب دیدم که دو شخص از آسمان فرود آمدندی. یکی دیگر را گفت که بنویس نام غازیان را و بنویس که فلان به تماشا آمده است و فلان به تجارت آمده است و فلان به ریا آمده است. و آنگاه در من نگریست و گفت که بنویس که فلان به تجارت آمده است. گفتم الله الله! در کار من نظری کن که من هیچ چیز ندارم. به بازرگانی چگونه آمدم؟ من برای خدای آمده ام. گفت یا شیخ! آن توبره نه برای سود خریدی؟ گفت من بگریستم و گفتم زینهار من بازرگان نیم. آن دیگر را گفت: بنویس به غزا آمده است در راه توبره ای خرید تا سود کند تا خدای تعالی حکم وی بکند چنان که خواهد». و از این گفته اند که در اخلاص یک ساعت نجات ابد است، ولکن اخلاص عزیز است و گفته اند که علم تخم است و عمل زرع و اخلاص آب آن.
و در بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند فلان جای درختی است و قومی آن را می پرستند و به خدایی گرفته اند. خشمناک شد و برخاست و تبر بر دوش نهاد تا از آن درخت بیفگند. ابلیس در صورت پیری در راه وی آمد و گفت، «کجا می روی؟» گفت، «آن درخت بکنم تا خدای را پرستند». گفت، «برو و به عبادت مشغول شد که این تو را بهتر از آن». گفت، «نه که بریدن این درخت اولیتر». گفت، «من نگذارم» و با وی در جنگ ایستاد. عابد وی را بر زمین زد و بر سینه وی نشست. ابلیس گفت، «دست بدار تا یک سخن بگویم». دست بداشت. گفت، «یا عابد! خدای را پیغامبران هستند. اگر می بایستی کندن، ایشان را فرستادی. تو را بدین نفرموده اند، مکن». گفت، «لابد بکنم». گفت، «نگذارم». در جنگ آمدند. دیگر باره وی را بیفگند. گفت، «بگذار تا یک سخن دیگر بگویم. اگر پسنده نیاید پس هرچه خواهی بکن»، گفت، «تو مرد درویشی و عابد و مونث تو مردمان می کشند. اگر تو را چیزی باشد که به کار بری و بر عابدان دیگر نفقه کنی بهتر از آن درخت کندن. که اگر آن بکنی ایشان دیگری بکارند و ایشان را هیچ زیان نبود. دست بدار تا هر روز دو دینار در زیر بالش تو نهم». عابد گفت، «راست می گوید. یکی از آن به صدقه دهم و یکی به کار برم. بهتر از آن که این درخت ببرم. و مرا بدین نفرموده اند و من نه پیامبرم و یا بر من واجب است».
پس بر این بازگشت. دیگر روز بامداد دو دینار دید، برگرفت. روز دیگر دو دینار دید برگرفت. گفت نیک آمد که من این درخت نکندم. و روز سیم هیچ ندید. خشمگین شد و تبر برگرفت. ابلیس پیش آمد و گفت، «کجا؟» گفت، «آن درخت بکنم». گفت، «دروغ گویی و به خدای که هرگز نتواند کند». در جنگ آمدند. عابد را بیفگند چنان که در دست وی چون گنجشکی بود. گفت، «بازگرد وگرنه هم اکنون سرت ببرم چون گوسپند». گفت، «دست بدار تا بروم، ولکن بگوی تا آن دوبار چرا من بهتر آمدم و این بار تو؟» گفت، «آن وقت برای خدای عزوجل خشمگین بودی و مرا مسخر تو کرد که هرکه کاری برای خدا کند مار را بر وی دست نبود. این بار برای خویشتن و برای دنیا خشمگین شدی و هرکه تبع هوای خویش بود با ما برنیاید».
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.