بخش ۱۲۵ - پیدا کردن سکرات مرگ و شدت جان کندن
بدان که اگر آدمی را هیچ چیزی فرا پیش نیست مگر سکرات مرگ و جان کندن و شدت آن. بایستی اگر عقل داشتی از بیم آن از دنیا هیچ لذت نیافتی که اگر ترسد که ترکی از در خانه درخواهد آمد که وی را یک دبوس بزند، از خوردن و خفتن لذت نیابد از بیم آن و باشد که خود نیاید.
و آمدن ملک الموت و جان ستدن یقین است و این همانا هول تر است از دبوس ترکان، ولکن تا نرسیدن از این غفلت است. و رنج جان کندن چنان است که همه اتفاق کرده اند که صعب تر از آن باشد که کسی را به شمشیر پاره کنند یا او را از میان به دو نیم کنند، برای آن که درد جراحت از آن است که آنجا که جراحت رسد آگاهی به روح دهد و پیدا بود که چه مقدار روح را بیند شمشیر در محل جراحت، و درد آتش از آن زیادت بود که وی به همه اجزا در شود و جان کندن دردی است که در نفس روح پدیدار آید که همه اجزای وی در آن مستغرق شود، و خاموشی آن کس از بی طاقتی بود که زبان از صعبی آن گنگ شود و عقل مدهوش گردد، ولکن کس داند که چشیده باشد یا به نور نبوت پیش از چشیدن بیند.
چنان که عیسی (ع) می گوید، «یا حواریان! دعا کنید تا خدای سبحانه و تعالی جان کندن بر من آسان کند که چندان از مرگ می ترسم که از بیم مرگ بمیرم». و رسول (ص) ما در آن وقت می گفت، «اللهم هون علی محمد سکرات الموت». و عایشه می گوید، «جان کندن آسان بود بدان هیچ امید ندارم. از صعبی جان کندن رسول (ص) که دیدم و در آن وقت می گفت، «این ارواح از میان استخوان و پی من بیرون آوری. بر من آسان گردان این رنج را و رسول (ص) صفت درد آن همی کرد و می گفت: هم چون سیصد ضربت است به شمشیر هر جان کندنی». و گفت، «آسان ترین مرگ هم چون خسک است که در پشم آویزد که ممکن نبود که به آسانی از وی بیرون آید».
و رسول (ص) ما در پیش بیماری شد و بیمار در نزع بود، گفت، «من دانم که وی در چیست. هیچ رگ نیست بر تن وی که نه در وی جداگانه دردی است». و علی می گوید، «جنگ کنید تا کشته شوید که هزار ضربت شمشیر بر من آسان تر از جان کندن». و گروهی از انبیای بنی اسرائیل به گورستانی بگذشتند. دعا کردند تا یکی را خدای تعالی زنده کرد، برخاست و گفت، «یا مردمان! چه خواستید از من! پنجاه سال است تا مرده ام و هنوز تلخی جان کندن با من است». و در اثر است که مومن را که درجات مانده باشد که به عمل خویش بدان نرسیده باشد جان کندن بر وی دشخوار کنند تا بدان رسد و کافر که نیکویی کرده باشد به عوض آن جان کندن بر وی آسان کنند تا هیچ حاجتی نماند وی را. و در خبر است که چون موسی (ع) را وفات رسید، حق با وی گفت، «خویشتن در مرگ چون یافتی؟» گفت، «چون مرغ زنده که بریان کنند نه بتواند پرید و نه بمیرد چنان که شاخی پرخار درون جامه کسی کنند و هر خاری در رگی آویزد و مردی قوی آن خار می کشد».
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.