گنجور

 
غزالی

بدان که درجات ریا متفاوت است و بعضی عظیم تر است و تفاوت آن از سه اصل خیزد:

اصل اول

آن که قصد ریا بی قصد ثواب باشد. چنان که نماز کند و روزه دارد و اگر تنها بودی نکردی و این سخت عظیم بود و عقاب این بزرگ باشد. اما اگر قصد ثواب دارد نیز ولیکن اگر تنها بودی نکردی این نیز به درجه اول نزدیک بود و این قصد ضعیف وی را از خشم حق تعالی بیرون نیاورد. اما اگر قصد ثواب غالب بود و اگر تنها بودی بکردی ولیکن چون کسی همی بیند اندر نشاط بیفزاید و بر وی آسانتر بود، چنین امید داریم که عبادت بدین باطل نشود و ثواب حبطه نشود، اما بدان قدر که شرب ریا بوده است وی را عقوبت کنند یا بدان قدر از ثواب وی کمتر کنند، اما اگر هر دو برابر بود چنان که یکی غالبتر نباشد این شرک بوده و ظاهر اخبار آن است که از این به سلامت و سر به سر نجهد بلکه معاقب باشد.

اصل دوم

تفاوت آنچه ریا به وی کنند و آن طاعت است و آن بر سه درجه است:

درجه اول ریا باشد به اصل ایمان و این ایمان منافق بود. و کار وی صعبتر بود از کافرکه وی نیز به باطن کافر است و به ظاهر تلبیس همی کند و چنین اندر ابتدای اسلام بسیار بوده اند و اکنون کمتر باشد، اما اباحتیان و کسانی که ملحد شده اند و به شریعت و آخرت ایمان ندارند و به ظاهر خلاف آن همی نمایند، از جمله این منافقان باشند که جاوید به دوزخ باشند.

درجه دوم ریا بود به اصل عبادات، چون کسی که نماز کند بی طهارت پیش مردمان و یا روزه دارد و اگر تنها بودی نکردی. و این نیز عظیم است ولیکن نه چون ریا بود به اصل ایمان. و بر جمله چون منزلت نزدیک خلق دوست تر می دارد از آن که به نزدیک حق تعالی، ایمان وی ضعیف بود، اگرچه کافر نیست، ولیکن اندر وقت مرگ اندر خطر کفر باشد اگر نه توبه کند.

درجه سوم آن که ریا به اصل ایمان و فرایض نکند، ولیکن به سنت کند چنان که نماز شب کند و صدقه دهد و به جماعت شود و روز عرفه و عاشورا و دوشنبه و پنجشنبه روزه دارد برای آن که تا وی را مذمت نکنند یا بر وی ثنا گویند و باشد که گوید: همان انگارم که نکردم که این بر من واجب نبود اکنون ثوابی نمی بیوسم باید که عقابی نباشد. نه چنین است که این عبادتها برای حق تعالی است و خلق را در آن نصیبی نیست و چون برای خلق کند خلق را فراپیش داشته باشد اندر چیزی که آن جز حق تعالی را نیست و این استهزا بود و سبب عقاب باشد، اگرچه بدان صعبی نباشد که اندر فرایض بود. و نزدیک باشد بدین آن ریا که به سنتها کنند که صفات عبادات بود، چنان که چون کسی را بیند رکوع و سجود نیکوتر کند و التفات نکند به هیچ چیز و قرائت زیادت بکشد و طلب جماعت کند و تنها نکند وصف پیشین گیرد و اندر زکوه آن دهد که بهتر باشد و اندر روزه زبان نگاه دارد و به خلوت بنشیند.

اصل سوم

تفاوت مقصود مرایی بود که لابد مرایی را غرضی باشد از ریا و آن بر سه درجه است: درجه اول مقصود وی جاهی باشد تا از آن به فسقی و معصیتی رسد، چنان که امانت و تقوی و حذر از شبهات از خود فرا نماید تا ولایت اوقاف و قضا و وصایا و ودیعت و مال یتیم فراوی دهند تا اندر آن خیانت کند، یا مال فراوی دهند تا به زکوه و صدقه دهد و به مستحق رساند یا در راه حج بر درویشان نفقه کند یا اندر خانقاه صوفیان خرج کند یا بر مسجد و رباط و عمارت آن صرف کند و یا مجلس کند و خود را به پارسایی فرانماید و چشم بر زنی افگنده باشد که خواهد آن زن اندر وی رغبت کند یا به فساد با وی بنشیند یا به مجلس شود، مقصود وی آن باشد که اندر زنی یا امردی نگرد و امثال این صعبترین مقصودها بود که عبادت حق را راهی ساخته تا بدان به معصیت وی رسد. و همچنین باشد که کسی به مالی یا به زنی وی را تهمت کند. مال به صدقه بدهد و پرهیز فرانماید تا آن تهمت را از خویش بیفکند تا گویند کسی که مال خویش بدهد مال دیگران چون به حلال دارد.

درجه دوم آن که غرض وی مباحی بود، چون مُذَّکِر که خویشتن را پارسا نماید تا وی را چیزی دهند یا زنی اندر نکاح وی رغبت کند. و این نیز اندر سخط حق تعالی است، اگر چه کار وی بدان صعبی نیست که آن پیشین بود، چه این نیز طاعت حق تعالی را راهی ساخت به متاع دنیا و طاعت راه تقرب به حضرت حق تعالی و یافت سعادت آخرت بود. چون راه دنیا ساخت خیانت وی بزرگ باشد.

درجه سوم آن که چیزی طلب نمی کند، ولیکن حذر همی کند که وی را به چشم حرمت ننگرند چنان که زاهدان را و صالحان را نگرند، چنان که زود رود و چون کسی را بیند آهسته رود و سر اندر پیش افکند و شیخ وار رفتن گیرد تا نگویند که وی از اهل غفلت است و پندارند که وی نیز اندر میان کار دین است. و یا خواهد که بخندد فرو گیرد تا نگویند هزل بر وی غالب است یا باد سردی بکشد و رنجی فرانماید یا پاره ای سر اندر پیش کشد و استغفار کند و گوید، «سبحان الله از این غفلت آدمی! ما را چه جای غفلت با آن که ما را فراپیش است» و حق تعالی از دل وی داند که اگر تنها بودی آن تاسف و آن استغفار نبودی و یا اندر پیش وی کسی غیبت کند گوید، «مردم را از این مهم تر کار هست. به غیبت و عیب خود مشغول شدن اولیتر». تا گویند که وی غیبت نمی کند. یا قومی را همی بیند که نماز همی کنند از تراویح یا نماز شب یا روز پنجشنبه و دوشنبه روزه همی دارند و اگر وی ندارد کاهلش شمرند از بیم این موافقت کند. و یا اندر عرفه و عاشورا روزه ندارد و تشنه شود، آب نخورد تا پندارند که روزه دار است و یا کسی گوید طعام خور گوید مرا عذری است یعنی روزه دارم و ندارد و بدین دو پلیدی جمع کند، یکی نفاق که خود روزه ندارد و دیگر آن که فرانماید که من صریح همی نگویم که روزه دارم و عبادت خویش همی پوشم که همی گویم عذری هست. نمی گویم که روزه دارم. همی خواهد که خویشتن مخلص نماید و باشد که آب بخورد و صبرش نبود و عذری گفتن گیرد که «دوش رنجور بودم و امروز روزه نتوانستم داشتن» و یا «فلان کس مرا روزه بگشاد» و باشد که اندر وقت نگوید که آنگاه بدانند که ریاست. ساعتی صبر کند و آنگاه سخنی از جایی دیگر فراز آورد و گوید، «این دل مادر سخت ضعیف باشد و پندارد که اگر فرزند وی روزه دارد هلاک شود». یعنی که برای دل مادر روزه نمی دارم و یا گوید، «چون مردم روزه همی دارد به شب زود خواب همی گیرد و احیای شب نمی توانند کرد» و امثال این شیطان بر زبان راندن گیرد. چون پلیدی این ریا در باطن باشد و قرای مسکین از این غافل که نداند که اصل و بیخ خویش همی کند و عبادت به ریا همی دهد. این خود سهل است که از ریا بعضی هست که از آواز رفتن مورچه پوشیده تر است که زیرکان و علما از اندر یافتن آن عاجز آیند تا آنگاه به عابدان ابله چه رسد.