گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غزالی

بدان که مردمان اندر شنیدن مدح و ذم خویش بر چهار درجه اند:

درجه اول عموم خلق اند که به مدح شاد شوند و شکر گویند و به مذمت خشم گیرند و به مکافات مشغول شوند و این بدترین درجات است.

درجه دوم آن پارسایان بود که به مدح شاد شوند و به ذم خشمگین شوند ولیکن به معاملت اظهار نکنند و هردو راه به ظاهر برابر دارند ولیکن به دل یکی را دوست دارند و یکی را دشمن.

درجه سیم درجه متقیان است که هردو برابر دارند هم به دل و هم به زبان و از مذمت هیچ خشم اندر دل نگیرند و مادح را قبول نکنند زیادت که دل ایشان نه به مدح التفات کند و نه به ذم و این درجه ای بزرگ است. گروهی عابدان پندارند که بدین رسیده اند و خطا کنند و نشان آن بود که اگر ذم گویی نزدیک وی بیشتر نشیند بر دل وی گرانتر از مادح نباشد و اگر در کاری از وی معاونت خواهد بر وی دشوار تر نبود از معاونت مادح و اگر به زیارت کمتر رسد طلب و تقاضای دل وی را کمتر از تقاضای مادح نبود و اگر بمیرد اندوه به مرگ وی کمتر از دیگر نبود که بمیرد و اگر کسی وی را برنجاند همچنان رنجور شود که مادح را و اگر مادح زلتی کند بر دل وی باید که سبکتر نشود و این سخت دشوار بود و بود که عابد خود را غرور دهد و گوید که خشم من با وی از آن است که وی بدین مذمت که کرد عاصی است و این تلبیس شیطان است که اندر حال بسیار کس است که کبایر همی کند و دیگران را نیز مذمت همی کند، چرا آن کراهیت نباید و در خویشتن که در حق دیگران؟ که آن خشم نفس است نه خشم دین و عابد که جاهل بود به چنین دقایق بیشتر رنج وی ضایع باشد.

درجه چهارم درجه صدیقان است که مادح را دشمن گیرند و نکوهنده را دوست دارند که از وی سه فایده گرفتند. یکی عیب خود را از وی بشنیدند، دیگر آن که وی حسنات خود به هدیه به ایشان فرستاد و ایشان را حریص کرد بر آن که طلب پاکی کنند از آن عیب و از آنچه مانند آن است. و اندر خبر است که رسول (ص) گفت، «وای بر روزه دار و بر آن که نماز شب کند و بر آن صوف پوشد، مگر آن که درون وی از دنیا گسسته باشد و مدح را دشمن دارد و مذمت را دوست دارد». و این حدیث اگر درست است کاری صعب است که با چنین درجه رسیدن سخت متعذر است بلکه به درجه دوم رسیدن که به ظاهر فرق نکند اگرچه به دل فرق کند هم دشوار است که غالب آن بود که کاری بیفتد و به جانب مرید و مادح میل کند و به معاملت نیز و نرسد بدین درجه بازپسین الا کسی که وی چندان عداوت ورزیده بود با نفس خویش که مالیده شده باشد. چون از کسی عیب وی شنود شاد شود و زیرکی و عقل آن کس اعتقاد کند چنان که از کسی عیب دشمن خویش بشنود که بدان شاد گردد و این نادر بود، بلکه اگر کسی همه عمر خویش جهد کند تا مادح و ذم به نزدیک وی برابر شوند هنوز بدین دشوار توان رسید. و بدان که وجه خطر اندر این آن است که چون فرق پدید آید میان مدح و مذمت، طلب مدح بر دل غالب گردد و حیلت آن ساختن کند و باشد که به عبادت ریاکردن گیرد و اگر به معصیت بدان تواند رسید بکند و این که گفت رسول (ص) که وای بر روزه دار و نماز کن، از این گفته باشد که چون بیخ این از دل کنده نشود زود به معصیت افتد. اما کاره بودن مذمت و دوست داشتن مدح را اندر نفس خویش حرام نیست چون به فسادی ادا نکند و سخت بعید بود که ادا نکند که بیشتر معاصی خلق از حب مدح و بغض ذم است. همیشه اندیشه خلق به این آمده است که هرچه کنند به رو و ریای خلق کنند و چون این غالب شد به کارها ادا کند که آن ناشایست بود وگرنه دل خلق نگاه داشتن و بدان التفات کردن که نه بر سبیل ریا باشد حرام نیست.