گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غزالی

آداب مسافر در ظاهر، از اول تا آخر و آن هشت است:

ادب اول

آن که نخست مظالم باز دهد و ودیعتها باز دهد و هرکه را نفقه بر وی واجب بود نفقه دهد و زادی حلال به دست آرد و آن قدر برگیرد که با همراهان رفق تواند کرد که طعام دادن و سخن خوش گفتن و با مکاری خلق نیکو کردن در سفر از جمله مکارم اخلاق است.

ادب دوم

آن که رفیقی شایسته به دست آرد که در دین یار او بود. و رسول (ص) نهی کرده است از سفر تنها و گفته است، «سه تن جماعتی است»، و گفته است که باید که یکی را امیر کنند که در سفر اندیشه ها مختلف افتد و هرکار که سربند آن با یکی نشود تباه بود. اگر سر کار عالم با دو خدای بودی تباه بودی و کسی را امیر کنند که به خلق نیکوتر بود و سفر بیش کرده بود.

ادب سوم

رفقای حضر را وداع کند و دعای رسول (ص) را بگوید با هریکی، «استودع الله دینک و امانتک و خواتیم عملک» و رسول (ص) چون کسی از نزد وی به سفر شدی گفتی، «زودک الله التقوی و غفر ذنبک و وجهک الی الی الخیر حیث توجهت»، این دعا سنت مقیم است و باید که چون وداع کند همه را به خدای تعالی سپارد. یک روز عمر عطا می داد. مردی بیامد با کودکی. عمر گفت، «سبحان الله! هرگز کس ندیدم که به کس ماند چنین که این کودک به تو.» گفت، «از عجایب کار وی تو را خبر کنم با امیر المومنین. من به سفری می رفتم و مادر وی آبستن بود. گفت مرا بدین حال می بگذاری؟ گفتم، استودع الله ما فی بطنا به خدا سپردم آنچه در شکم داری». چون بازآمدم مادر وی مرده بود. یک شب حدیث می کردیم. آتشی دیدم از دور. گفتم، این چیست؟ گفتند، این از گور آن زن توست و هرشب همچنین می بینم. گفتم که وی نمازگزار و روزه دار بود. این چگونه باشد؟ رفتم و گور باز کردم تا چیست. چراغی دیدم نهاده و این کودک بازی می کرد آوازی شنیدم که مرا گفتند، این کودک را به ما سپردی، اگر مادرش را نیز به ما سپردی بازیافتی.»

ادب چهارم

آن که دو نماز بگزارد: یکی نماز استخاره پیش از سفر و آن نماز و دعا معروف است و دیگر به وقت بیرون شدن چهار رکعت نماز کند که انس رحمهم الله می گوید که مردی به نزدیک رسول (ص) آمد و گفت، «اندیشه سفر دارم و وصیت نبشته ام، به پدر دهم یا به پسر یا به برادر؟» رسول (ص) گفت که «هیچکس که به سفر شد خلیفه ای به جای خویش نگذاشت نزد خدای تعالی دوست تر از چهار رکعت نماز که بگزارد.» در آن وقت که بار بسته باشد، «الحمدلله و قل هوالله» برخواند و آنگاه بگوید، «اللهم انی اتقرب بهن الیک فاخلفنی بهن اهلی و مالی: فهی خلیفه فی اهله و ماله و دورت حول داره حتی یرجع الی اهله»

ادب پنجم

آن که چون به در سرای رسد بگوید، «بسم الله و بالله توکلت علی الله، و لا حول و لا قوه الا بالله، رب اعوذ بک ان اضل او اضل او اظلم او اظلم او اجهل او یجهل علی»، چون بر ستور نشیند بگوید، «سبحان الذی سخرلنا هذا و ما کنا له مقرنین و انا الی ربنا لمنقلبون». و جهد کند تا ابتدای سفر روز پنجشنبه بود بامدادان که رسول (ص) ابتدای سفر روز پنجشنبه کردی و ابن عباس گوید، «هرکه سفری خواهد کرد یا حاجتی خواهد خواست از کسی، پگاه باید کرد که رسول (ص) دعا کرده است که اللهم بارک لامتی فی بکورها یوم خمیسها. و گفت نیز اللهم بارک لامتی فی بکورها یوم السبت، پس بامداد شنبه و پنجشنبه مبارک است».

ادب ششم

آن که ستور را بار سبک کند و بر پشت ستور نایستد و در خواب نشود و چوب بر روی ستور نزند و بامداد و شبانگاه یک ساعت پیاده برود تا پای سبک کند و ستور سبکبار شود و دل مکاری شاد شود و بعضی از سلف که را گرفتندی به شرط آن که فرود نیایند هیچ، گاه گاه فرود آمدندی تا آن صدقه باشد بر ستور و هر ستور را که بزند بی سببی، یا بار گران برنهد، روز قیامت خصمی کند. ابوالدردا رضی الله عنه شتری به مزد می گرفت و می گفت، «ای شتر! از من به خدای تعالی گله مکن که دانی که بار بر طاقت تو نهادم.» و باید که هرچه بر ستور خواهد نهاد بر مکاری نموده باشد و شرط کرده تا رضای وی حاصل آمده باشد و بر آن زیادت نکند که نشاید. ابن المبارک بر ستور نشسته بود. کسی نامه ای به وی داد که این را به فلان جای برسان. گفت، «با مکاری شرط نکرده ام.» و در سخن فقها نه آویخت که این مقدار را وزنی نبود و در محل مسامحت بود، بلکه این دربستن از کمال ورع دانست.

ادب هفتم

آن که عایشه می گوید رضی الله عنها که رسول (ص) هرگه که سفر کردی شانه و آینه و مسواک و سرمه دان و مدری با خود بردی. و مدری آن بود که موی سر بدان راست کنند و در روایت دیگر ناخن بری و شیشه ای نیز هست. و صوفیان حبل و دلو را فزودند و این عادت نبوده است سلف را که ایشان هرکجا رسیدندی تیمم کردندی و در استنجا بر سنگ اقتصار کردندی و از هر آبی که نجاست آن ندانستندی طهارت کردندی ولیکن اگرچه عادت نبوده است، در حق این قوم نیکوست. سفر ایشان همچنان باشد که به چنین احتیاطها بپردازند و احتیاط نیکوست، اما سفر سلف بیشتر در غزو و جهاد و کارهای عظیم بودی و به چنین احتیاطها نپرداختندی.

ادب هشتم

چون رسول (ص) از سفر بازآمدی، چون چشم وی بر مدینه افتادی گفتی، «اللهم اجعل لنابها قرارا و رزقا حسنا» و آنگاه از پیش کس بفرستادی و نهی کرد از آن که ناگاه کس در خانه در شود. و دوتن خلاف کردند هریکی کار منکری دیدند که برنجیدند. و چون باز آمدی اول در مسجد شدی و دو رکعت نماز کردی و چون در خانه شدی گفتی، «توباتو بالربنا اوبا بالایغا در علینا حوبا» و سنتی و موکد راه آورد بردن اهل خانه را تا در خبر می آید که اگر چیزی ندارد سنگی در بن توبره افکند. و این مثلی است و تاکید این سنت است. این است آداب سفر ظاهر.

اما آداب خواص در سفر باطن آن است که سفر نکند تا آنگاه که داند که زیادت دین وی است در سفر و چون در راه در دل خود نقصانی بیند بازگردد و نیت کند در هر شهری که شود تربتهای بزرگان را زیارت کند و شیوخ را طلب کند و از هر یکی فایده ای گیرد، نه از بهر آن که تا به حدیث برگوید یعنی که من مشایخ را دیده ام، ولیکن تا بدان کار کند. و به هیچ شهر بیش از ده روز مقام نکند، مگر به اشارت شیخی که مقصود باشد. و اگر به زیارت برادران رود سه روز بایستد که حد مهمانی این است، مگر که وی رنجور خواهد شد اگر مقام نکند. و چون به نزدیک پیری شود، یک شبانه روز بیش مقام نکند چون مقصود بیش از زیارت نباشد و چون به سلام شود، در سرای بکوبد و صبر کند تا وی بیرون آید و به هیچ کار ابتدا نکند تا اول زیارت وی نکند و در پیش وی سخن نگوید تا نپرسد و چون پرسید آن قدر گوید که جواب بود و اگر سوالی خواهد کرد نخست دستوری خواهد. و در آن شهر ابتدا به عشرت مشغول نشود که اخلاص زیادت برود و در راه به ذکر و تسبیح مشغول باشد و به قرآن خواندن در سر، چنان که کسی نشنود و چون کسی با وی حدیث کند جواب وی مهم تر داند از تسبیح و اگر در حضر به چیزی مشغول است و آن میسر است سفر نکند که آن کفران نعمت است.