گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غزالی

رسول گفت (ص)، «از خدای تعالی بترسید در حق بندگان و زیردستان خویش از آن طعام دهید ایشان را که خود خورید و از آن پوشانید که خود پوشید و کاری مفرمایید که طاقت ندارند اگر شایسته باشند نگاه دارید و اگر نه بفروشید و خلق خدای را در عذاب مدارید که خدای تعالی ایشان را بنده و زیردست شما گردانیده است و اگر بخواستی شما را زیر دست ایشان گردانیدی» و یکی پرسید که یا رسول الله روزی چند بار عفو کنیم از بندگان خویش؟ گفت، «هفتادبار».

و اخنف بن قیس را گفتند، «بردباری از که آموختی؟» گفت، «از قیس بن عاصم که کنیزک به آبزنی آهنین بره بریان از وی آویخته می آورد. از دست وی بیفتاد. بر فرزند وی آمد و هلاک شد. کنیزک از بیم آن بیهوش شد. گفت، «ساکت باش که تو را جرمی نیست. تو را آزاد کردم از برای خدای تعالی.» و یکی از بزرگان، چون غلام وی نافرمانبرداری کردی گفتی که عادت خواجه خویش گرفته ای، چنان که خواجه تو در مولای خویش عاصی می شود و تو نیز همچنان می کنی؟

و ابومسعود الانصاری غلامی داشت. او را می زد. آوازی شنید که کسی می گفت، «ابامسعود! دست بدار از وی.» باز نگریست. رسول (ص) را دید. گفت، «بدان که خدای تعالی بر تو قادرتر از آن است که تو بر وی.»

پس حق مملوک آن است که از آنان و نان خورش و جامه بی برگ ندارد و به چشم کبر در وی ننگرد و داند که او همچون وی آدمی است و چون خطایی کند از خطای خویش براندیشد که در حق خدای تعالی می کند و چون خشمش برآید از قدرت حق تعالی براندیشد بر وی. رسول گفت (ص) که هرکه زیر دست وی وی را طعامی ساخت و رنج و دود آن کشید و از وی بازداشت، گو وی را با خویشتن بنشان تا بخورد. اگر نکند لقمه ای گیرد و در روغن گرداند و به دست خویش در دهان وی نهد و بگوید بخور.