گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غزالی

بدان که هرکه مطیعان را دوست دارد برای خدای تعالی، به ضرورت کافران را و فاسقان را و ظالمان را دشمن دارد که هرکه کسی را دوست دارد، دوست وی را دوست دارد و دشمن وی را دشمن دارد. و خدای تعالی این قوم را دشمن دارد، پس اگر مسلمانی باشد فاسق، باید که برای مسلمانی وی را دوست دارد و برای فسق وی را دشمن دارد و میان دوستی و دشمنی جمع کند، چنان که اگر کسی یک فرزند وی را خلعتی دهد و یک فرزند را جفا کند و بزند، از وجهی وی را دوست دارد و از وجهی دشمن دارد و این محال نبود. چه اگر کسی سه فرزند دارد، یکی زیرک و فرمانبردار و یکی ابله و نافرمانبردار و یکی ابله فرمانبردار، یکی را دوست دارد و یکی را دشمن. و این سوم را از وجهی دوست دارد از وجهی دشمن و اثر آن به معاملت پدید آید تا یکی را اکرام می کند و یکی را اهانت و آن دیگر را میان اکرام و اهانت می دارد.

و در جمله هرکه با خدای تعالی خلاف کند به معصیت، باید که همچنان بود که با تو کند. به مقدار مخالفت وی را دشمن داری و به مقدار موافقت دوست می داری. باید که اثر آن در سخن و مخالطت و معاملت پیدا آید تا با عاصی گرفته روی باشی و سخن درشت گویی و با کسی که فسقش بیش بود گرفته تر باشی.

و چون از حد بیرون شود زبان بازگیری و اعراض کنی و در حق ظالم مبالغت بیشتر کنی از آن که در حق فاسق، مگر کسی که ظلم بر خاص تو کند، آنگاه عفو کردن و احتمال نیکوتر بود. و سیرت سلف در این مختلف بوده است و گروهی مبالغت کرده اند در درشتی برای صلابت و سیاست شرع را.

و احمد بن حنبل از این بود که با حارث محاسبی خشم گرفت که تصنیف کرد در کلام و بر معتزله رد کردو گفت، «در کتاب بیشتر شبهت ایشان را بیان کنی، آنگاه جواب دهی باشد که کسی آن شبهت برخواند و دل وی افتد»و یحیی بن معین گفت، «من از کسی چیزی نخواهم، اما اگر سلطان چیزی به من دهد بستانم» با وی خشم گرفت و زبان بازگرفت تا از وی عذر خواست و گفت، «طیبت و مزاح می کردم». گفت، «خوردن آن از دین است و با دین بازی نکنند.» و گروهی بوده اند که همه را به چشم مرحمت نگردیده اند و این به نیت و اندیشه بگردد که کسی که نظر وی از توحید بود، همه را در قبضه قهر ربوست مضطر بیند، به چشم رحمت نگرد، و این نیز بزرگ است، ولیکن جای غره شدن احمقان است که کسی باشد که مداهنت باشد در باطن وی و پندارد که توحید است. و نشان توحید آن بود که اگر وی را بزند و مال وی ببرد و استخفاف کند و زبان به وی دراز کند، خشم نگیرد و هم به چشم شفقت نگرد چون از توحید و ضرورت خلق می نگرد چنان که رسول (ص) را دندان بشکستند و خون به روی وی فرو می دوید و وی می گفت، «اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون»، چون در حق خویش خاموش نگرد و در حق خدای تعالی خاموش گردد این مداهنت و نفاق و حماقت باشد نه توحید پس هرکه توحید، چنین بر وی غالب نباشدو فسق فاسق وی را در دل وی دشمن نگرداند دلیل ضعیف ایمان و دوستی وی باشد، چنان که اگر کسی دوست تو را بد گوید و تو خشم نگیری، دلیل آن بود که اصلی ندارد.