گنجور

 
غزالی

از آنچه درعنوان مسلمانی گفتیم معلوم شد که آدمی را بدین عالم غریب که عالم خاک و آب است به تجارت فرستاده اند، اگرنه حقیقت روح علوی است و از آنجا آمده است و باز آنجا خواهد شد. سرمایه وی در این تجارت عمر وی است و این سرمایه ای است که بر دوام بر نقصان است. اگر فایده و سود هر نفسی از وی نستاند، سرمایه به زیان آید و هلاک شود. و برای این گفت حق تعالی، «والعصر ان الانسان لفی خسر. الاالذین آمنوا... الایه». و مثال وی چون آن مردی است که سرمایه وی یخ زده بود. در میان تابستان می فروخت و منادی می کرد و می گفت، «ای مسلمانان رحمت کنید بر کسی که سرمایه وی می گدازد.»، همچنین سرمایه عمر آدمی بر دوام می گدازد که جمله وی انفاسی معدودی است در علم خدای تعالی، پس کسانی که خطر این کار بدیدند انفاس خود را مراقب بودند که دانستند که هریک نفس گوهری است که به وی سعادت ابد صید توان کرد، بر وی مشفق تر از آن بودند که کسی بر سرمایه زر و سیم باشد و این شفقت بدان بود که اوقات شب و روز را توزیع کردند بر خیرات و هر چیزی را وقتی تعیین کردند و وردهای مختلف بنهادند.

اما اصل ورد از آن نهادند تا هیچ وقت ایشان ضایع نشود که دانستند که به سعادت آخرت کسی رسد که از این عالم بشود و انس و محبت حق تعالی بر وی غالب بود. و انس جز به دوام ذکر نبود و محبت جز به معرفت نبود و معرفت جز به تفکر حاصل نشود. پس مداومت ذکر و فکر تخم سعادت است و ترک دنیا و ترک شهوات و معاصی برای آن می باید تا فراغت ذکر و فکر یابد. و دوام ذکر را دو طریق است. یکی آن که «الله الله» بر دوام می گوید، به دل نه به زبان، بلکه به دل نیز نگوید که گفتن دل هم حدیث نفس بود بلکه همیشه در مشاهده بود، چنان که هیچ غافل نباشد ولیکن این سخت متعذر و دشوار بود و هرکسی طاقت این ندارد که دل خویش یک صفت و یک حالت دارد که از این بیشتر خلق را ملال گیرد. پس بدین سبب اوراد مختلف نهاده اند، بعضی به کالبد چون نماز و بعضی به زبان چون قرآن خواندن و تسبیح و بعضی به دل چون تفکر تا ملال حاصل نیاید، چه در هر وقتی شغلی دیگر باشد و در انتقال از حالتی به حالت دیگر سکونتی بود و دیگر نیز با اوقاتی که به ضرورت به حاجات دنیا صرف باید کرد متمیز شود. و اصل آن است که اگر همه اوقات به کار آخرت صرف نکند، باری بیشتر اوقات صرف کند تا کفه حسنات راجح شود. که اگر یک نیمه اوقات به دنیا و تمتع در مباحات صرف کند و یک نیمه در کار دین، بیم بود که آن دیگر کفه راجح شود که طبع یار باشد در هرچه مقتضای طبع است.

و صرف دل به کار دین برخلاف طبع است و اخلاص در آن دشوار است و بی اخلاص هرچه رود بی فایده بود و بسیار اعمال باید که تا یکی به اخلاص از میان بیرون آید، پس بیشتر اوقات باید که در کار دین باشد و کار دنیا تبع باید که بود. و برای این گفت حق تعالی رسول (ص) را، «دومن اناء اللیل فسبح و اطراف النهار لعلک ترضی». و گفت، «و اذکر اسم ربک بکره و اصیلا. و من اللیل فاسجدله و سبحه لیلا طویلا» و گفت، «کانوا قلیلا من اللیل ما یهجعون»، و در همه اشارت بدان است که بیشتر اوقات می باید که به حق تعالی مشغول بود، پس این جز به قسمت اوقات روز و شب راست نیاید، پس بیان این لابد است.