شمارهٔ ۳ - ترجیع بندیست در مدح معمار الحرمین منتجب الدین حسین بن ابی سعد ورامینی رحمة الله
آتش عشق آفتی عجب است
عشق را اولین نظر سبب است
دل عاشق به زیر حقه عشق
همچو مهره به دست بوالعجب است
روز و شب آرزوی معشوقان
ازپس یکدگر چو روز و شب است
آنچه خاص منست لاتسأل
که از آن سرو قدنوش لب است
دلبری خوش لبی نگارینی
که آدمی خلقت و پری نسب است
زلف او را که طبع مشتاق است
خط او را که عشق در طلب است
آن نه زلف است رایت حسن است
وان نه خط است آیت طرب است
گر بر دیگری شوم گوید
خیش چون دارد آنکه را قصب است
ور ازو بوسه بایدم گوید
انگبین چون خوری تو را که تب است
او نداند مگر قوامی را
کز کسان امیر منتجب است
تاج آزادگان امیر حسین
که ندارد نظیر در کونین
زلف معشوق مشک پاش منست
غمزه دوست دور باش منست
هرشب از یاد روی او تا روز
از گل و نسترن فراش منست
سال و مه بارگیر انده عشق
لاشه جسم و جان لاش منست
لرزه بر من فتد ز دیدن دوست
حسن او گوئی ارتعاش منست
غزلی چون شکر همی گویم
زان دو لب این قدر تراش منست
عنبر لاله پوش پرشکنش
نافه عشق مشک پاش منست
در جهان شاهنامه دیگر
خلق را سرگذشت فاش منست
ای قوامی سرای عقل؛ ترا
حجره عشق پرقماش منست
عقل ده روزه گر اتابک توست
عشق دیرینه خواجه تاش منست
دل من تا بود مفتش عشق
مدحت میر افتتاش منست
تاج آزادگان امیرحسین
که ندارد نظیر در کونین
داده ام دل به دست نادانی
شده زین کار چون پشیمانی
پای را در رهی نهاد ستم
که نیرزد درو سری نانی
ای دل از غم مجه که نگزیرد
یوسفی را ز چاه و زندانی
هیچ دردی به عالم اندر نیست
کش نیاید به دست درمانی
جامه روز را همی دوزد
هر سپیده دمی گریبانی
عشق او خونبهای این دل من
از دلی نیکتر بود جانی
ای قوامی به یک تن تنها
منه از عشق میل و بالانی
رو که ایدر نداند آوردن
به کلاغی کسی زمستانی
هر چه در عشق گم کنی بدهد
هر یکی را امیر تاوانی
تاج آزادگان امیرحسین
که ندارد نظیر در کونین
گوئی از دست عشق کی برهم
تا روم سر به تخت باز نهم
چه کنم زلف یار چون زره است
زره او همی برد ز رهم
ای دل از من به شاه خوبان شو
تا نیارد فراق او سپهم
عشق را گو مزن که بی زورم
دوست را گو مکش که بی گنهم
هم ز مکر و سپید کاری اوست
کاین چنین من ز عشق دل سیهم
چون مرا آن نگار بی آزرم
گفت جز جان و مال و دل نخواهم
خویشتن را و یار بد خود را
چه دهم رنج «و» بفکنم به رهم
ای قوامی در آرزوی وصال
چون تو در هجر دلبران تبهم
ترک خوبان کنم کجا برم آن
تشت زرین که جان درو بدهم
گر مرا سر برهنه دارد بخت
حشمت میر بس بود کلهم
تاج آزادگان امیرحسین
که ندارد نظیر در کونین
شاه و سالار دلبران بودست
تاج فرق سمنبران بودست
از نکوروئی و خوشی گوئی
از در بزم مهتران بودست
از کرشمه به نوک غمزه تیز
همچو تیغ دلاوران بودست
گاه عشرت میان خوبان در
همچو خورشید از اختران بودست
بر عمارت سرای حسن امروز
کار فرمای دلبران بودست
از لطافت به روزگار وصال
راحت روح پروران بودست
روز هجران عاشق مظلوم
مایه ظلم گستران بودست
نشود بارگیر درویشان
زانکه یار توانگران بودست
تاج آزادگان امیرحسین
که ندارد نظیر در کونین
ای دل از عشق دست و پای مزن
روی نیکوترست و رای مزن
تکیه بر عقل تن گداز مکن
بانگ بر عشق جان فزای مزن
ابروئی پر ز خشم؛ عشق مباز
دهنی پر ز پست؛ نای مزن
عشق بر دلبر جفاجوی آر
لاف یار وفا نمای مزن
تیغ بر روی پادشاهان کش
تیر بر چشم هر گدای مزن
تا توانی مباش با اوباش
گام بی یار دلربای مزن
تا بود عرصه بهشت خدای
خیمه بر دشت دهخدای مزن
ای قوامی چو بسته کردت عشق
جز در صبر درگشای مزن
سرندانی تو روی عشق مبین
سر نداری تو پشت پای مزن
عشق را باش وجز به نزد امیر
نفس شکر هیچ جای مزن
تاج آزادگان امیرحسین
که ندارد نظیر در کونین
آن امیر لطیف آزاده
محترم نفس و محتشم زاده
صدر نیکوخصال گردون قدر
بدر خورشید زاد آزاده
شکر گویان ز جود چون مستان
بردر او به هم در افتاده
مهتران همچو صورت اندر آب
بسر از پیش قدرش استاده
در بهاران به شادی عدلش
داده باد صبا به گل باده
سال و مه شکل کاغذ و خطش
ملکت روز را به شب داده
سجده ها برده از سیاست او
شیر نر پیش آهوی ماده
از پی شاعران به راه و به در
چشم بگشاده گوش بنهاده
وز پی زایران به روز و به شب
خوان نهادست و دست بگشاده
بورامین ز بهر خدمت او
دولت از ری مرا فرستاده
تاج آزادگان امیرحسین
که ندارد نظیر در کونین
ای بگوهر ز نسل آدم فرد
ملک را حشمت تو اندر خورد
بر فلک در رکاب دولت تو
اختران می زنند بردا برد
روزگار از برای دوستیت
کرد با دشمن آنچه باید کرد
هست بر چرخ فضل خامه تو
کوکب شب نمای روز نورد
پیش روی تو بانگ او گوئی
می کند عندلیب خطبه ورد
دولت تو کجا کند خامی
طبع آتش چگونه باشد سرد
تیره شد روز دشمن از جاهت
چون بجنبد سپه بخیزد گرد
چه شناسد عدو لطافت و خشم
چه خبر مرده را ز راحت و درد
جفت شادی شود همی دل من
بهر این بیت همچو گوهر فرد
تاج آزادگان امیرحسین
که ندارد نظیر در کونین
ای سرای تو آسمان کردار
پیشکاران تو کواکب وار
بر سرت اختران سعد نمای
بر درت مهتران دولت یار
تا قوامی به خدمت تو رسید
از یکی شد به صد هزار هزار
سایه تو فتاد بر سر من
تا مرا کرد آفتاب تبار
مر تورا شاعر و ندیم بسیست
جلد درفضل و چابک اندر کار
لیک زیشان همه به حضرت تو
من و با احمدیم خدمتکار
دهخدائی اجل رشیدالملک
بوده با ما به حکمت اندر غار
من در آن بند نیستم که مرا
خلعت امسال به بود یا پار
خلعت تو مرا نه امروزست
کز پی خدمت تو ایزد بار
روز اول که آفرید مرا
تن من جبه کرد و سردستار
هست بیتی خوش اندرین ترجیع
باز گویم چو بشنوی ز هزار
تاج آزادگان امیرحسین
که ندارد نظیر در کونین
نانبائی که شاعرست منم
شاعری نانبای خوش سخنم
گندم ارتفاع حصه عقل
بر در آسیای دل فکنم
برم از آسیا به دوکانی
که بود چار حد او بدنم
نانم ار در تنور دیده نه ای
بنگر اندر زبان و در دهنم
در ترازوی طبع و خاطر سنگ
وهم و فهم است یک من و دومنم
مشتری ز آسمان فرود آید
مشتری را گهی که بانگ زنم
ای که بازر همچو گلبرگی
سغبه نانهای چون سمنم
نان شعر از من و تو شاید پخت
که ترازو توئی و سنگ منم
راتب مدح میر خواهم داد
تابه دوکان شعر خویشتنم
تاج آزادگان امیرحسین
که ندارد نظیر در کونین
حظ عمر تو نیک نامی باد
قسم طبع تو شادکامی باد
کار دولت بر آستانه تو
چو دگر خواجگان غلامی باد
زیر ران تو اسب ناز و نیاز
خوش لگامی و تیز گامی باد
بهره از روزگار، بدگورا
خام طبعی و ناتمامی باد
صفت رای و روی دشمن تو
تنگ خوئی و زردفامی باد
هم ره شخص و همنشین دلت
نیک عهدی و نیکنامی باد
هر که زرین کند ز مهر تو روی
در جهان همچو زر گرامی باد
عقل را پختگیست در سر تو
باده را در کف تو خامی باد
تا بود خاص و عام در عالم
خاصتر کس برتو عامی باد
کار خصم تو ناقوامی شد
شاعر خاص تو قوامی باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساسات عمیق عاشقانه صحبت میکند. شاعر از آتش عشق به عنوان یک آفت بینظیر یاد میکند و بیان میکند که دل عاشق به عشق تحت تأثیر نخستین نگاه میسوزد. معشوق به عنوان شخصی زیبا و دلبر توصیف میشود که وجود او موجب آرزو و تمنای عاشق است. شاعر به زیباییها و ویژگیهای معشوق اشاره میکند و از مشکلات و دردهایی که عشق به وجود میآورد، سخن میگوید.
همچنین، شاعر در مدح امیر حسین، که او را تاج آزادگان مینامد، سخن میگوید و او را بینظیر در جهان میداند. در این شعر، عشق، وفاداری، و اهمیت معشوق در زندگی عاشق به تصویر کشیده میشود و در پایان به بیپناهی در برابر قدرت عشق اشاره میکند. شاعر بر این باور است که عشق عمیقتر از هر چیز دیگری است و زندگی او بدون عشق ناقص و بیمعناست.
هوش مصنوعی: آتش عشق پدیده جالبی است؛ چرا که اولین نگاه به آن سبب و آغاز عشق میشود.
هوش مصنوعی: دل عاشق تحت تاثیر عشق، همانند مهرهای است که در دست یک بازیگردان با مهارت قرار دارد.
هوش مصنوعی: آرزوهای عاشقان برای وصال معشوق مانند روز و شب پیوسته و بیوقفه ادامه دارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که مخصوص من است، نباید از آن بپرسی، چون آن متعلق به زیبایی و قد بلند معشوق من است.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی در چهره این معشوق و دلبر دیده میشود، چنان که انسانها به خاطر خلقت زیبا و طبیعیاش به سوی او جلب میشوند.
هوش مصنوعی: موهای او، که دل شیدا را به خود جلب میکند، همچون خطی است که عشق در پی آن است.
هوش مصنوعی: آنچه به عنوان زلف مشهود است، نمادی از زیبایی است و آنچه به عنوان خط توصیف میشود، نشانهای از شوق و شادی است.
هوش مصنوعی: اگر من به دیگری تبدیل شوم، او خواهد گفت که چرا این شخصی که بیسابقه است، به او اینگونه رفتار میکند.
هوش مصنوعی: اگر از او بوسه بگیرم، باید بگوید که مثل عسل شیرین است؛ اما تو اگر آن را بچشی، حتماً دچار تب میشوی.
هوش مصنوعی: او نمیداند که چگونه باید از میان افرادی که در مقام والایی هستند، قوامی را بشناسد.
هوش مصنوعی: امیر حسین، تاجی برای آزادگان است که در جهان همتایی ندارد.
هوش مصنوعی: موهای محبوب همچون عطر مشک هستند و نگاه زیبا و دلربایش من را از دور میسازد.
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر زیبایی او تا صبح، خواب من پر از گل و نسترن است.
هوش مصنوعی: زمان و ماه برایم بار سنگینی از اندوه عشق هستند و من تنها سایهای از جسم و جان خود را به جا گذاشتم.
هوش مصنوعی: وقتی دوست را میبینم، بدنم به شدت میلرزد و این لرزش مانند یک ارتعاش ناشی از زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: غزلی مثل شکر را مینویسم، زیرا این دو لب به اندازهای زیبا هستند که الهامبخش من هستند.
هوش مصنوعی: عطر خوش گل لاله با بوی مشک من ترکیب شده است و این ترکیب دوستداشتنی را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: در داستانهای شاهنامه، سرنوشت دیگران به وضوح بیان شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در خانهی عقل و دانش، مستحکم و استوار هستی؛ بدانی که اتاق عشق من پر از شراب عالی و خوشطعم است.
هوش مصنوعی: اگر عقل و خرد تو فقط برای چند روز باشد، عشق و علاقهام به تو چنین عمیق و دیرپا است که هیچگاه تمام نخواهد شد.
هوش مصنوعی: دل من تا وقتی که تحت تاثیر عشق هست، در جستوجوی ستایش و تمجید از زیباییهای معشوق است.
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر آزادگان است متعلق به امیرحسین است و در جهان هیچ مشابهی برای آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من دلم را به دست کسی دادهام که نادان است و اکنون از این کارم پشیمان شدهام.
هوش مصنوعی: پا را در راهی گذاشت که ظلم و ستم در آن وجود دارد و هیچ ارزشی ندارد که بخواهد در آنجا حتی سر یک نان را به دوش بکشد.
هوش مصنوعی: ای دل، با غم و درد خود، نغرز یوسف در چاه و بندیدگی را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: هیچ دردی در دنیا وجود ندارد که راهی برای درمان آن پیدا نشود.
هوش مصنوعی: هر صبحگاهی، لباس روز جدیدی برای خود میدوزد، گویی که هر روز تازهای آغاز میشود.
هوش مصنوعی: عشق او بهای جان من بود و این دل من از دل بهتر و نیکوتر است.
هوش مصنوعی: ای قوامی، تنها از عشق جدا نشو و از آن دوری نکن.
هوش مصنوعی: اگر کسی بر سرش آید و نتواند مانند کلاغ در زمستان پرواز کند، به معنای این است که او نمیتواند در شرایط سخت و فصلی نامساعد خود را حفظ کند.
هوش مصنوعی: هر چه در عشق از دست بدهی، هر یک از آنها را باید به عنوان بهایی به امیر پرداخت کنی.
هوش مصنوعی: تاج امیرحسین، آزادگان، بیهمتا و بینظیر است در جهان.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که از شدت عشق نمیتوانم هیچ تلاشی برای آرامش خود کنم، تا زمانی که بتوانم بر روی تخت نشینم و آرامش بیابم.
هوش مصنوعی: چه کار کنم که موی محبوب مانند زره است و این زره همواره مرا از مسیر خود منحرف میکند.
هوش مصنوعی: ای دل، بهتر است که به معشوقه زیبا روی من عشق بورزی، تا اینکه جدایی او برایت سخت و طاقتفرسا شود.
هوش مصنوعی: عشق را نباید به زور تحمیل کرد، زیرا من به دوست خود میگویم که او را نکشد، چرا که من گناهکاری نیستم.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که کارهای فریبنده و پنهانی او موجب میشود که من به خاطر عشق به او، دلسوخته و غمگین باشم. در واقع، عشق به او باعث میشود که از مشکلات و دردهایی که به وجود میآورد، رنج ببرم.
هوش مصنوعی: وقتی آن معشوق بیپروا به من گفت که فقط جان، مال و دل را نمیخواهم، بر من مشخص شد که او چیزی جز اینها نمیخواهد.
هوش مصنوعی: من میخواهم بدانم که برای خودم و برای کسی که با او به مشکل برخوردهام، چه کاری میتوانم انجام دهم تا رنج و درد را از خود دور کنم.
هوش مصنوعی: ای کسی که به وصال محبوبش آرزو دارد، مانند تو در دلتنگی و جدایی از معشوقان و دلبران غم و افسردگی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من از جمع خوبان دور میشوم، اما نمیدانم به کجا بروم. آن تشت زرینی که جانم را در آن فدای عشق کنم، کجاست؟
هوش مصنوعی: اگر سر من بیپوشش باشد، شانس و خوشبختی من به اندازهی مقام و مرتبهی میر کافی است.
هوش مصنوعی: تاج آزادگان امیرحسین بینظیر است و هیچ مشابهی در دنیا ندارد.
هوش مصنوعی: سلطان و فرمانروای عاشقان، برتری و زیباییاش همانند تاجی است که بر سر گلهای خوشبو قرار دارد.
هوش مصنوعی: از خوبیها و خوشیها سخن گفتن نشانهی سرآمد بودن و اهمیت در جمع بزرگترها و کسانی است که در بزمها و محافل مهم حاضرند.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و ظرافت اشاره دارد، بیانگر این است که حرکات و چشمان شخصی، همچون شمشیری تیز و نافذ اثرگذار است. احساسی از قدرت و زیبایی در این توصیف نهفته است که میتواند جاذبه و تاثیر عمیق آن فرد را بر دیگران نشان دهد.
هوش مصنوعی: گاهی لذت و خوشی در کنار نیکان مانند تابش خورشید در میان ستارههاست.
هوش مصنوعی: امروز کار ساخت و ساز خانه زیبایی بر عهده دلبران است.
هوش مصنوعی: در روزهای خوشی و نزدیکی با محبوب، روح سرشار از آرامش و لطافت میشود.
هوش مصنوعی: روز جدایی عاشق بیپناه، سبب افزایش ظلم و ستم در جامعه شده است.
هوش مصنوعی: نمیشود که فقرا بار تلخی بکشند، زیرا همواره دوست توانگران هستند.
هوش مصنوعی: تاج آزادگان امیرحسین، هیچ نمونهای در جهان ندارد.
هوش مصنوعی: ای دل، به خاطر عشق خود را در زحمت نینداز، زیرا زیبایی در دید بهتر و اندیشه خردمندانهتر دیده میشود.
هوش مصنوعی: به عقل و تفکر صرف تکیه نکن و دل به آن بسپار، چرا که عشق و احساسات واقعی هستند و باید بر آنها تکیه کنی. به عشق و احساسی که زندگی را پر از انرژی و شعف میکند، توجه کن و از آن غافل نشو.
هوش مصنوعی: ابرویی که از خشم پر شده است، نشانهای از عشق ندارد؛ پس نی زدن فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: عشق به کسی که به او ظلم میشود، نمیتواند از همراهی و وفاداری او صحبت کند. اینجا بیان میشود که در عشق نباید از وفاداری کسی سخن گفت که خود در حق دیگران روا داشته است.
هوش مصنوعی: شمشیر خود را بر روی شاهان نکش و به گدایان تیر نزن.
هوش مصنوعی: تا میتوانی با افراد بیارزش و نااهل همراه نشو و قدمی به همراه دلبر دوستداشتنیات برندار.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بهشت باقی است، به دلایل مختلف، نباید به دشت دهخدای خیمه بزنید.
هوش مصنوعی: ای کسی که عشق تو را به قوام آورده، وقتی عشق را سر میکنی، غیر از صبر را در خود بگنجان؛ و به در بستهای که عشق به آن میکشد، نزن.
هوش مصنوعی: عشق را به شکل نادرست و سطحی نبین، زیرا تو از درک عمیق آن برخوردار نیستی و نباید به چیزی که نمیفهمی آسیب برسانی.
هوش مصنوعی: عشق را با وجود خودت نگهدار و هیچ جا جز نزد امیر وجودت، از شکرگزاری و قدردانی بپرهیز.
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر آزادگان است، مانندش در جهان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آن فرد شریف و باوقار، آزاد و با کرامت است.
هوش مصنوعی: آسمان، صدری از خوبیها و صفات نیک دارد، مانند ستارهای درخشان که از دل خورشید به دنیا میآید و نشاندهنده شخصیت نجیب و آزاد است.
هوش مصنوعی: افرادی که از بخشندگی او قدردانی میکنند، مانند مستان در کنار او به همدیگر میپیوندند و در شور و شوق افتادهاند.
هوش مصنوعی: سران و بزرگترها مانند تصویر در آب، نسبت به مقام و ارزش خود در پیشگاه دیگران قرار دارند.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، به دلیل عدل و انصافش، نسیم صبحگاهی به گلها عطر و شادابی میبخشد.
هوش مصنوعی: سال و ماه مانند کاغذ و نویسی هستند که سرنوشت روز را به شب سپردهاند.
هوش مصنوعی: سجدهها و احترامها به دلیل قدرت و سیاست اوست؛ مانند اینکه شیر نر، به خاطر وجود آهو، به حالت تسلیم و احترام در میآید.
هوش مصنوعی: به دنبال شاعران رفتهام و چشمانم را باز کردهام و گوشم را تیز کردهام تا از آنها بیاموزم.
هوش مصنوعی: او به دنبال زایران، هم در روز و هم در شب، دعایی خوانده و دستش را گشوده است.
هوش مصنوعی: من را به خاطر خدمت به او از شهر ری فرستادهاند.
هوش مصنوعی: تاج امیرحسین، نماد آزادی و بزرگی است که مانند آن در جهان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای جواهر ارزشمند از نسل آدم، عزت و شکوه تو در جان ملک وجود دارد.
هوش مصنوعی: ستارهها در آسمان به خاطر خوشبختی و قدرت تو به رقص درآمدهاند و از شوق شادی میزنند.
هوش مصنوعی: زمان به خاطر دوستیات با دشمن، آنچه لازم بود را انجام داد.
هوش مصنوعی: وجود تو بر آسمان حکمت مانند ستارهای است که در شب، نور روز را نمایش میدهد.
هوش مصنوعی: پیش چشمان تو، همچون آن نرمصدای پرنده، نغمهای زیبا میخواند.
هوش مصنوعی: کجاست خوشبختی تو که نادانی از روی خامی ناشی میشود؟ آتش چگونه میتواند سرد باشد؟
هوش مصنوعی: وقتی که سپاه به حرکت در آید، دشمن در تاریکی و ناامیدی فرو خواهد رفت.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند لطافت و خشم را درک کند؟ مرده هیچ خبری از راحتی و درد ندارد.
هوش مصنوعی: دل من برای این بیت همچون جواهر خوشحال و شاداب میشود.
هوش مصنوعی: تاج امیرحسین، نشانهای از آزادگی و شرافت است که در دنیا همتایی ندارد.
هوش مصنوعی: بخشایی از وجودت مانند آسمان، پر از ستارههایی است که نشاندهنده کارهای نیکو و تلاشهای خستگیناپذیر تو هستند.
هوش مصنوعی: بر سرت ستارههای خوشبختی میدرخشند و در درگاه تو، بزرگان و صاحبمنصبان دولت حضور دارند.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و وفاداری به خدمت تو آمد، آن یک نفر به چندین برابر افزایش یافت.
هوش مصنوعی: سایهات بر من افتاد و مرا مانند آفتاب روشن و سرزنده کرد.
هوش مصنوعی: شاعر و دوست تو بسیار است و در فن شعر و هنر، توانا و چابک هستی.
هوش مصنوعی: اما ما همه در حضور شما هستیم و با احمد، به عنوان خدمتکار در خدمت شما قرار داریم.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که شخصی به نام دهخدا، که میتوان او را به عنوان یک حکیم یا فردی با دانش در نظر گرفت، با کسی به نام رشیدالملک در مکانی به نام غار، در حال گفتگو یا تفکر درباره مسائل حکمت و دانش است. این ارتباط به نوعی نشاندهنده جستجوی حقیقت و فهم عمیق از جهان است.
هوش مصنوعی: من در آن موقعیت نیستم که بخواهم به لباس یا مقام امسال یا سال گذشته اهمیت دهم.
هوش مصنوعی: لباس و پوشش تو برای من امروز نیست که از روی خدمت به تو، خداوند بر من ارزانی داشته است.
هوش مصنوعی: در ابتدا که خداوند مرا خلق کرد، تن من را با لباس و پوشش مناسب آراسته کرد و بر سرم نیز کلاهی گذاشت.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آن است که شاعر قصد دارد یک شعر زیبا و دلنشین را که به صورت تکراری و آهنگین مطرح شده است دوباره بگوید، به طوری که شنونده از آن لذت ببرد و تحت تأثیر قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: تاج آزادگان، امیرحسین، بینظیر و منحصر به فرد است و در دنیا مشابهی ندارد.
هوش مصنوعی: من نانوايي هستم که در عین حال شاعر نیز هستم و در شعر گفتن مهارت دارم.
هوش مصنوعی: میخواهم که فکر و اندیشهام را مانند گندم در آسیاب دل بریزم و تِرکیبی از عقل و احساس بسازم.
هوش مصنوعی: بروم از جایی به جایی دیگر که وجودم محدود به آن باشد.
هوش مصنوعی: اگر نانی در تنور نباشد، نگاهی به زبان و دهنم بینداز.
هوش مصنوعی: در ترازوی احساسات و ذهن، سنگینی خیال و درک وجود دارد، یکی از آنها به اندازه یک من و دیگری به اندازه دو من است.
هوش مصنوعی: گزینههای مختلفی برای آمدن مشتری از آسمان وجود دارد، و من زمانی که صدایی را ایجاد کنم، مشتری به زمین میآید.
هوش مصنوعی: ای که مانند گلبرگها به نیکی و زیبایی آراستهای، نانهای خوشمزه و لطیفی همچون سمنو را برایم بیاور.
هوش مصنوعی: شاید نان شعر از همکاری و ارتباط ما درست شده باشد، چون تو به عنوان ترازوی سنجش و من به عنوان سنگی برای ایجاد وزن و ارزش این شعر عمل میکنیم.
هوش مصنوعی: من میخواهم به ستایش و تمجید از شخصی بپردازم، تا اینکه شعرهای خود را به دیگران عرضه کنم.
هوش مصنوعی: تاجی که امیرحسین به عنوان علامت آزادگان دارد، در دنیا همتایی ندارد.
هوش مصنوعی: امیدوارم که عمر تو با نام نیکی همراه باشد و همچنین روح تو همیشه شاد و خوشحال باشد.
هوش مصنوعی: کار دولت به پای تو، مانند دیگر خدمتگزاران، باید به خاطر تو باشد و در خدمت تو قرار گیرد.
هوش مصنوعی: زیر ران تو، اسبی خوشچهره و تندرو وجود دارد که بسیار زیبا و نرمخُو است.
هوش مصنوعی: فایدهای از زندگی به دست نیاوردم، دلیل آن ناپختگی و ناتمامی من است.
هوش مصنوعی: دشمن تو را با ویژگیهایی چون تنگنظری و زردی توصیف کردهاند.
هوش مصنوعی: دوست تو و همراهانت باید کسانی باشند که دارای وفا و نام نیک هستند.
هوش مصنوعی: هرکس که به خاطر محبت تو چهرهاش نورانی شود، در دنیا مانند طلا ارزشمند خواهد بود.
هوش مصنوعی: عقل تو کامل و بالغ است، اما در دستان تو نوشیدنی به معنای ناپختگی و سادگی قرار دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که افراد خاص و عام در دنیا وجود دارند، بر تو باد که در نظر عام مردم، تو نیز فردی خاص به حساب آیی.
هوش مصنوعی: دشمن تو در کارش ناپایداری دارد، اما شاعر مخصوص تو همیشه پابرجا و استوار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.