گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قوامی رازی

پروردگار عالمیان است کردگار

هژده هزار عالم را آفریدگار

روزی ده خلایق و دارنده جهان

داننده نهان و خداوند آشکار

پاکی منزهی که تصرف همی کند

در روزهای روشن و اندر شبان تار

او می برآورد سرشب رابه دست روز

از دامن خزان به گریبان نوبهار

بر هستی و یگانگیش برگوا شده

ار خاک مور و مار و ز خورشید و نور و نار

بر شاخ صنع او چو دو مرغند روز و شب

این باز پرده در شده وان باز پرده دار

مه را کمال قدرت او جلوه می کند

بر تخت شب ز کله گردون عروس وار

خورشید را به روی فلک برهم او کند

چون آتشین سپر ز بر آبگون حصار

جز آفریدگار که داند فروختن

بر چرخ شمع و مشعله صدبار و صدهزار

از مرکبان باد بهم برزند جهان

از بحرشان زمین کند از ابرشان سوار

از پاره های ابر هوا پر شترکند

از رعدشان درا دهد از برقشان مهار

چون باغ در بهار بیاراسته جهان

وز قد خلق کرده درختان میوه دار

طاوس آفتاب خرامان ز صنع اوست

در باغ صنع بر چمن «تولج النهار»

صحرای بی کرانه ز آثار رحمتش

پرموج نعمت است چو دریای بی کنار

گلها ازو چو جعد گشایان کاشغر

گلها ازو چو قند لبانان قندهار

از میوه و نبات و ریاحین و جانور

کرده نگارخانه قدرت پر از نگار

اندر بهار پیرهن شعر گل که دوخت

آن آفریدگار که سوزن کند ز خار

اندر خزان به نرگس تاج آن همی دهد

کاراستست گوش سمن را به گوشوار

از برف و زاغ در مه دی باغها ازاوست

پرلعبتان چین و سیاهان زنگبار

اندر تموز باغ کند همچو آسمان

همچون ستاره میوه برآرد ز شاخسار

آنگاه زهره وار کند شکلهای سیب

پروین شاخها کند از دانه های نار

سبحان آن خدای که او را مسبح اند

شیران بیشه ها در و مرغان به مرغزار

بر عاجزان کشتی هنگام موج خیز

ساکن شود به نامش دریای بی قرار

در دعوت مسیح ز گل پرورید مرغ

در معجز کلیم ز چوب آورید مار

 
 
 
رودکی

ای خواجه، این همه که تو بر می‌دهی شمار

بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار

مار است این جهان و جهانجوی مارگیر

از مارگیر مار برآرد همی دمار

کسایی

نیلوفر کبود نگه کن میان آب

چون تیغ آب‌داده و یاقوت آبدار

همرنگ آسمان و به کردار آسمان

زردیش بر میانه چو ماه ده و چار

چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کسایی
عنصری

از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار

در دست مشک دارم و در دیده لاله زار

بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ

با لاله کار دارم از آن روی لاله کار

ماندست چون دل من در زلف او سیر

[...]

فرخی سیستانی

یکروز مانده باز زماه بزرگوار

آیین مهر گان نتوان کرد خواستار

آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش

با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار

ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

باران قطره قطره همی بارم ابروار

هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار

ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل

ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار

یاری که ذره ذره نماید همی نظر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه