هنری مرد نباشد بر هر کس خطری
چون چنین است ترا چیست کنون زین هنری
ز محل کرد بدین شهر مرا دهر جدا
ز خطر کرد بدینجای مرا چرخ بری
بی محل باشم لیکن نه بدین بی محلی
بی خطر باشم لیکن نه بدین بی خطری
همه اندوه من از کرده من خواست بدانک
همه جائی سفری باشم و آنجا حضری
زین پس اکنون که همه خواری من زین قبل است
همه جائی حضری باشم و آنجا سفری
من چرا نالم خیره که جز آنجا همه جای
بر سران شعرا هست مرا پاک سری
یاد من هست بهر جای که تو یاد کنی
نام من هست بهر شهر که تو نام بری
همه درد من از آنست که کس نیست که او
هنری می ننماید بامید هنری
بروم زی در آن شاه جوان بخت که او
خلق را می کند از تیغ حوادث سپری
سپر دولت ابومنصور آن کو بسخا
بیکی روز کند مال جهان را سپری
او عفو بیش کند تا تو گنه بیش کنی
او عطا بیش دهد تا تو ثنا بیش بری
ای جوادی که گه بزم بلای درمی
وی سواری که گه رزم چراغ گهری
بگه حلم و گه خشم زمانی و زمین
بگه کین و گه مهر شرنگ و شکری
خنک آن کس که گه بزم بتو باز خورد
وای آن کس که گه رزم باو باز خوری
کیست کو رای تو دیده است و نمانده است شگفت
کیست کو روی تو دیده است و نگفته است فری
بگهر گیرد قیمت بهمه جای صدف
این جهان همچو صدف گشت و تو در روی گهری
گر تو از قیصر رومی بستاندی بخراج
رز و بیارند و نیارستم بار گهری کذا
جز بگردون نفرستد بر تو زر ملکی
جز باستر نفرستد بر تو در سطری؟
گر ببزم اندر باشی دل شاهان شکنی
گر برزم اندر باشی دل شیران شکری
رز و آن فرخ گردد که بتو بر گذرد
دل آن خرم گردد که باو بر گذری
درع بر خصم بنالد چو تو شمشیر زنی
بدره بر زر بگرید چو تو بکماز خوری
ای شه گیتی نیکو نظری کن برهی
که ز تو فخر شهانست ز نیکو نظری
من بتو گوش بدان دادم کز بن بکنی
من بتو چشم بدان دادم کز سر بگری
من بر آنم که تو داری خبر از راز فلک
نه بر آنم که تو از راز رهی بیخبری
شاعری را که بسختی سخنی نظم کند
بهمه روی زمین بهتر و برتر نگری
تا ز گفتار جدا باشد همواره نگار
تا ز دیدار بری باشد همواره پری
نیکخواه تو ز گفتار جدا باد جدا
بدسگال تو ز دیدار بری باد بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بازتاب احساسات و اندیشههای شاعر در مورد خود و جامعه است. شاعر از مشکلات و جدا بودن از دیگران و نیز از حسرتها و ناامیدیهای خود صحبت میکند. او به دنبال فردی است که بتواند از سختیهای زندگیاش بکاهد و به او امید بدهد. شاعر از شخصیتهای بزرگ و سخاوتمند یاد میکند و به فضایل آنها اشاره دارد. همچنین، او به ارتباط میان هنر، شهرت و حال و روز انسانها پرداخته و میگوید که هر کس باید در زندگیشان هدف و هویتی داشته باشد. در نهایت، شاعر بر اهمیت شعر و سخنوری تأکید میکند و از زیباییهای کلام و هنر در بیان احساسات و اندیشهها سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر کسی به اندازهای هنری نداشته باشد که برای دیگران خطرناک باشد، تو با این هنر چه کردهای؟
هوش مصنوعی: به خاطر شرایط بدی که دارم، از دیاری که در آن زندگی میکردم، دور شدهام و زندگی پر از خطر مرا به اینجا کشانده است.
هوش مصنوعی: من ممکن است در جایی نامناسب باشم، اما نه به این اندازه بیمحلی. ممکن است در موقعیتی بدون خطر باشم، اما نه به این صورت که بیخطر بودن بیمعنا باشد.
هوش مصنوعی: تمام غم و اندوه من به خاطر اعمال و کارهایی است که انجام دادهام. چون میخواهم همیشه در جایی باشم که حضور داشته باشم، اما در حقیقت این سفر همیشه ادامه دارد.
هوش مصنوعی: از این پس، حالا که سایرین مرا حقیر میشمارند، در هر جایی که باشم، باید حضور داشته باشم و از آنجا به سفر بروم.
هوش مصنوعی: من چرا شکایت کنم وقتی که همه جا، جز در آنجا، سر من بر سر شاعران مشکل است.
هوش مصنوعی: هر جا که به یاد من باشی، من هم در یاد تو هستم و هر جا که نام من را ببری، من نیز در آنجا حضور دارم.
هوش مصنوعی: همه مشکلات من از اینست که هیچکس نیست که هنری از خود نشان دهد تا من هم به امید او، هنری نشان دهم.
هوش مصنوعی: به عشق جوانی خوشبخت میروم که مردم را از خطرات زندگی محافظت میکند.
هوش مصنوعی: سپر قدرت ابومنصور کسی است که با بخشندگی و سخاوتش، در یک روز میتواند تمام ثروتهای دنیا را حفظ کند.
هوش مصنوعی: او بیشتر از آنچه که خطا کنی، تو را میبخشد و بیشتر از آنچه که سپاسگزاری کنی، به تو نعمت میدهد.
هوش مصنوعی: ای جواد درخشان و با شکوه که در میانهی شادیها و مصیبتها حاضر هستی، تو همچون سوارکاری هستی که در میدان جنگ نیز بینظیر میدرخشی.
هوش مصنوعی: گاهی انسان با صبر و بردباری خود را کنترل میکند و زمانی دیگر احساس خشم و عصبانیتش او را مدیریت میکند. در این میان، زمین نیز تغییرات خود را دارد که ممکن است گاهی نشاندهندهی کینه و گاهی نشانهای از محبت و مهربانی باشد.
هوش مصنوعی: سعادتمند آن کسی است که در مجالس زیبایی و عشق تو حاضر میشود و لذت میبرد، اما وای بر کسی که در جنگ و نبرد با تو مواجه میشود.
هوش مصنوعی: کیست که نظر تو را دیده و شگفتزده نشده باشد؟ کیست که چهره زیبای تو را دیده و چیزی نگفته باشد؟
هوش مصنوعی: این دنیا مانند صدفی است که تبدیل به گوهری ارزشمند شده است. شما نیز در این دنیا به آن جواهر قیمتی تبدیل شدهاید.
هوش مصنوعی: اگر تو از قیصر روم مالیات زر و زرینی بگیری، آنچنان که نیازی به بار و سنگینی نداشته باشی.
هوش مصنوعی: فقط بر دور زمان است که ثروت و نعمت به تو میرسد و جز با تلاش و کوشش، چیزی از آن به دست نخواهی آورد.
هوش مصنوعی: اگر در میدان جنگ حضور داشته باشی و دلی از پادشاهان بشکنی، در واقع برتر از آنها خواهی بود. اگر با دلی از شیران رو به رو شوی، ارزش و مقام تو بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: گل و گلی که از کنار تو عبور کند، خوشبخت و شاداب خواهد شد، و دل کسی که تو را ببیند، شاداب و شگفتزده خواهد گشت.
هوش مصنوعی: زمانی که داری با شمشیر میزنی، دشمن در برابر تو به زاری میپردازد. همچنین، وقتی در حال خوردن غذایی خوشمزه هستی، انگار که زر و طلا بر میریزد و بر آن گریه میکند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهان، به خوبی به این جوان نگاه کن که به خاطر تو و به خوبیهای تو، مورد احترام و افتخار شاهان است.
هوش مصنوعی: من گوشم را به تو سپردم که در عمق وجودم نفوذ کنی و چشمانم را به تو دادم که از سر درد و ناامیدی بگریم.
هوش مصنوعی: من معتقدم که تو از اسرار آسمان باخبری، اما فکر نمیکنم که تو از مسیر زندگی بیخبر باشی.
هوش مصنوعی: شاعری که به زحمت و کوشش میخواهد شعری بسازد، در تمام دنیا اثری که خلق کند، ارزشمندتر و بالاتر است.
هوش مصنوعی: برای همیشه باید معشوق از سخن جدا باشد تا از دیدار نیز جدا بماند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که شخصی که به تو خوب میاندیشد و اندیشههایش مثبت است، نباید تحت تأثیر گفتار منفی دیگران قرار بگیرد. همچنین، کسانی که نیتهای بدی دارند و به تعمیر و سازندگی بیتوجهاند، باید از تو دور باشند و در زندگیات جایی نداشته باشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی
موزهٔ چینی میخواهم و اسب تازی
آب انگور خزانی را خوردن گاهست
که کس امسال نکردهست مر او را طلبی
ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی
زهره از چرخ به زیبایی تو کردندی
نه عجب گر کند از چرخ ندا زهره تو را
تا به مه بر ز شب تیره تو را هست ردی
لعبت چشم منی چشم منت باد نثار
[...]
نکند دانا مستی نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند سوی مستی پی
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید به مثل سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که می کرد نه او
[...]
سرو سیمین من ای من ز غمت زرین پی
دل من با تو چرا چون دل تو با من نی
آن سرافرازی چون سرو تو با من تا چند
وین چونی بی تو تهی دل بدن من تا کی
چون نی تافته ام پی سپر ای آخته سرو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.