ایا شهریاران پاکیزه دل
ز دست شما ابر و دریا خجل
بود ابر از دستتان شرمسار
بود بحر از طبعتان منفعل
ولی را وفای شما دلفروز
عدو را جفای شما جان کسل
خورد بی رضای شما هرکه آب
چو آتش شود در دلش مشتعل
کسی کو شما را بود بدسگال
بود با خدای جهان مستحل
کسی کو بقای شما را نخواست
شود زیر پای فنا مضمحل
کسی کز جهان بیندی بند او
ز ناکام کاری کندشان بحل؟
کرت باید آسایش اندر جهان
تو از دست دامان ایشان مهل
هزار آفرین باد بر جانتان
که هم کامگارید و هم محتمل
ز آسایش دهر و کام جهان
بود قسمت خصمتان دق و سل
کسی کو جدا ماند از رویتان
شود پایش از خون دل زیر گل
کسی کو ز فرمانتان سر بتافت
بتیغ زمانه همی قد قتل
زمانه بقای شما را بدهر
به پایندگی بر نوشته سجل
از آنگه که دورم ز روی شما
نداند دل من چهار از چهل
ز هجر شما شهریاران شهر
همم بیم جانست و هم درد دل
کمر بسته بادند پیش شما
شهان طراز و مهان چگل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگشت از برش چرخ سالی چهل
پر از هوش مغز و پر از رای دل
چو سر کفته شد غنچۀ سرخ گل
جهان جامه پوشید همرنگ مل
چو جودش ببارد نبارد اَمَل
چو تیغش بخندد بگرید اجل
گسستم ز دنیای جافی امل
تو را باد بند و گشاد و عمل
غزال و غزل هر دوان مر تو را
نجویم غزال و نگویم غزل
مرا، ای پسر، عمر کوتاه کرد
[...]
چنین داد پاسخ بُت دل گسل
که خورشید پوشید خواهی به گل
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.