خون میخورم ز عشق و مدارم گرفته اوج
شکر خدا که رونق کارم گرفته اوج
یک نیزه آب گریهام از سر گذشته است
باران بیحساب بهارم گرفته اوج
از دل برون نرفت دمی یاد زلف او
دیگر درازی شب تارم گرفته اوج
قصاب باختم دو جهان را به یک نگاه
پیش دو چشم یار قمارم گرفته اوج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.