گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قصاب کاشانی

گر شود آن شوخ با من مهربان دارم عجب

گر کند از یک نگاهم قصد جان دارم عجب

آتشی کز عشق آن بدخو به جان دارم چو شمع

گر نسوزد مغزم اندر استخوان دارم عجب

از هدف دائم خدنگ صاف بیرون می‌رود

نگذرد گر تیر آه از آسمان دارم عجب

آنچه از داغ جدایی می‌کشم شب تا به صبح

گر به روز من نگرید کهکشان دارم عجب

غمزه‌اش با تیغ زهر آلود چون پیدا شود

می‌دهد قصاب اگر دل را امان دارم عجب