خوبرویان چون سپاه غمزه را رو میدهند
منصب شمشیر داری را به ابرو میدهند
بس که خو دارند با سنگ جفا دیوانگان
شیشه دل را به دست طفل بدخو میدهند
دیدهاند آنان که سودای سر زلف تو را
هر دو عالم در بهای یک سر مو میدهند
هست گیرا گرچه خال اما کمندانداز نیست
پیچ و تاب و سرکشیها را به گیسو میدهند
بس که از راحت گریزانند مجروحان ناز
روز تا شب زخم شمشیر تو را بو میدهند
نقد دل را گر به خال او دهم منعم مکن
منعمان دائم زر خود را به هندو میدهند
از بزرگان خانهبردوشان به جایی میرسند
موج را دریادلان قصاب، پهلو میدهند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.