گاه آبادم نماید گاه ویرانم کند
چرخ سرگردان نمیدانم چه با جانم کند
طعمه مور ضعیفام عاقبت در زیر خاک
گر به روی تخت همدوش سلیمانم کند
گاه بر صدرم نشاند گاه اندازد به خاک
گاه حیرانم گذارد گاه قربانم کند
خرقه و سجاده بر من سدّ راه وحدت است
کو جنونی کز لباس شید عریانم کند
از تغافلهای چشمت در خمار افتادهام
با نگاهت گو که باز از ناز مستانم کند
کارم از حد رفت کو شوخی که بنماید به من
گوشه چشمی که چون آیینه حیرانم کند
مادر ایام ای قصاب دائم میدهد
خون به جای شیر چون خواهد که مهمانم کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.