گنجور

 
قاسم انوار

بر ما بناز می گذری، این چه عادتست؟

در حال ما نمی نگری، این چه عادتست؟

در آتش فراق تو بیچاره مانده ایم

بس فارغی ز چاره گری، این چه عادتست؟

بر روی دوستان در دولت ببسته ای

باما ببین که در چه دری؟ این چه عادتست؟

دایم بتیغ هجر دلم خسته میکنی

ایام عمر شد سپری، این چه عادتست؟

دی آمدم بکوی تو، از بهر روی تو

پنهان شدی ز من چو پری، این چه عادتست؟

فی الجمله عقل و جان و دل و دین ببرده ای

آخر ببین چه جمله بری؟ این چه عادتست؟

بر قاسمی نظر نکنی از کمال لطف

ای جان، چو صاحب نظری، این چه عادتست؟