عشق و مستوری و مستی چو نمی آید راست
این جمالیست که از جمله جهان جان تر است
عشق و مستوری و عفت که شنیدست وکه دید؟
این کمالیست که از ذرات تو در نشو و نماست
بی تو آرام ندارم، چه بود درمانم؟
حسن تو جلوه گری کرد و جهان را آراست
در مقامی که کند دلبر ما جلوه گری
شیوه حسن و ملاحت ز جبینش پیداست
سخنی از سر تسلیم و رضا میگویند
منشین، چونکه قیامت ز قیامت برخاست
ما بدرگاه تو عالم بجوی باخته ایم
این چنین حالت مردانه مستانه کراست؟
سنجق عشق تو در ملکت جانها زده اند
تا بدان حد که هرگز بصفت ناید راست
خانه دهر بدیدی و شنیدی حالش
مرو، ای دوست، که این راه فریبست و خطاست
گر بقاسم ز تو دشنام رسد باکی نیست
این هم از دولت پیشینه دیرینه ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی نه صواب است ، خطاست
بی گمان ، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.