گنجور

 
قاسم انوار

سخنی می‌رود، ای دوست، مسلم سخنی

که ز دستم ندهی، زانکه نیابی چو منی

قصه روی تو داریم، به هر جای که هست

سخن از روی تو گوییم به وجه حسنی

گر مرا در چمن وصل تو باری باشد

خرم آراسته باغی و مبارک وطنی!

دردمندان جهان خسته و نالان گشتند

چون که از درد تو گفتیم به هر انجمنی

جمله دریای جهان گشتم و دیدم صد بار

همچو در ثمین نیست به بحر عدنی

زاهد و واعظ این شهر بحقبق ماندند

پیش بلبل چه بود قصه زاغ و زغنی؟

عاقبت از رخ او زنده جاویدان شد

هر که را تازه گلی هست به طرف چمنی

دل ما خسته و حیران شده کان یار کجاست؟

تا بدریم بر یوسف خود پیرهنی

قاسم از هجر تو سر گشته جاویدان شد

می‌زند بر سر و بر سینه که: ای وا بمنی!

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

این چه لطفست که ناموس صبا میشکنی

وین چه حلمست که دشمن به غلط میفکنی

دشمنان از سخن نرم تو مغرور شدند

وقت باشد که زیانکار شود خوش‌سخنی

چند ازین قاعده‌ها وقت درآمد که کنون

[...]

عطار

در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی

این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی

حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود

مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی

از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا

[...]

مولانا

به شکرخنده بتا نرخ شکر می‌شکنی

چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی

گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو

تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی

گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری

[...]

سعدی

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی

من توام هیچ نمی‌دانم اگر خود تو منی

شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود

که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی

وقت وقتی چه شود گر به سرِ ما گذری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه