پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی
ما با تو بوده ایم، «سیور من بجان سنی »
ای عشق، شاد باش، که سلطان مجلسی
ای عقل، چاره بر، ز گدایان خرمنی
ما را بفیض زنده جاوید کرده ای
ای عشق جان نواز، که چون روح در تنی
منصوروار لفظ «اناالحق » بگو بجد
چون پادشاه حسنی و از جمله احسنی
قربان ماه روی تو گردم هزار بار
ای شاه روزگار، «نچون سانمیسن منی »؟
صدبار اگر بروز ببینم جمال تو
روشن شوم ز عکس که مرآت روشنی
ای قاسمی، تو دیدن دلدار را طلب
موسی صفت، که ساکن وادی ایمنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به بیان عشق و محبت میپردازد و از حالتی روحانی و معنوی صحبت میکند. شاعر از عشق به عنوان یک نیروی زنده و جاوید یاد میکند که زندگی را معنا میبخشد. عشق را به عنوان یک سلطان و پادشاه میبیند که میتواند دلها را روشن کند و در عین حال به تواناییهای عقلانی اشاره میکند. در این شعر، انتظار دیدار معشوق و تأثیر آن بر روح و جان شاعر نیز به شکلی زیبا مورد تاکید قرار گرفته است. شاعر از خودگذشتگی و علاقهاش به معشوق به گونهای عمیق و هنرمندانه سخن میگوید.
پیش از آنکه مدرسه و کلیسا ساخته شود ما با تو بودهایم. من تو را بهجان دوست دارم.
هوش مصنوعی: ای عشق، خوش حال باش، زیرا که تو فرمانروای تمام محافلی هستی. ای عقل، چارهای برای ما بیاندیش، از دست گدایان و نیازمندان خود را نجات ده!
هوش مصنوعی: ای عشق جان پرور، تو ما را به برکت زنده و جاودانه کردهای، مانند روحی که در بدن است.
هوش مصنوعی: با قاطعیت و قوت از حقیقت وجود خود سخن بگو، همانطور که منصور حلاج در زمان خود با شجاعت از حق سخن میگفت. تو نیز مانند پادشاهی نیکو و باشکوه، باید به اصل و سرشت واقعیات افتخار کنی و آن را به زیبایی بیان کنی.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و سیمای تو هزار بار جانم را فدای تو میکنم، ای پادشاه زمان، چرا مانند من کسی دیگر مثل تو نیست؟
هوش مصنوعی: هر چند که بارها زیبایی تو را ببینم، باز هم از تصویر تو روشن و شاداب میشوم، مانند آینهای که نور را منعکس میکند.
هوش مصنوعی: ای قاسمی، تو longing دیدن محبوب را داری، مانند موسی که در جستجوی خداوند در وادی ایمنی بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
درشرط ما نبود که با من تو این کنی
دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا
آگه نبودهام که همی دانه افکنی
پنداشتم همی که دل از دوستی دهی
[...]
ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
در سر منی مکن که به ترکیب چون منی
آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک
او را کجا رسد سخن مایی و منی
از آهن مذهب معمور کرده باش
[...]
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط تو نبود که با من تواین کنی
از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی
وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ
آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.