گنجور

 
قاسم انوار

پیش از بنای مدرسه و دیر ارمنی

ما با تو بوده ایم، «سیور من بجان سنی »

ای عشق، شاد باش، که سلطان مجلسی

ای عقل، چاره بر، ز گدایان خرمنی

ما را بفیض زنده جاوید کرده ای

ای عشق جان نواز، که چون روح در تنی

منصوروار لفظ «اناالحق » بگو بجد

چون پادشاه حسنی و از جمله احسنی

قربان ماه روی تو گردم هزار بار

ای شاه روزگار، «نچون سانمیسن منی »؟

صدبار اگر بروز ببینم جمال تو

روشن شوم ز عکس که مرآت روشنی

ای قاسمی، تو دیدن دلدار را طلب

موسی صفت، که ساکن وادی ایمنی

 
 
 
فرخی سیستانی

ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی

درشرط ما نبود که با من تو این کنی

دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا

آگه نبوده‌ام که همی دانه افکنی

پنداشتم همی که دل از دوستی دهی

[...]

سنایی

ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی

در سر منی مکن که به ترکیب چون منی

آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک

او را کجا رسد سخن مایی و منی

از آهن مذهب معمور کرده باش

[...]

نصرالله منشی

ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی

در شرط تو نبود که با من تواین کنی

جمال‌الدین عبدالرزاق

از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی

وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی

زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ

آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی

مولانا

ای آسمان که بر سر ما چرخ می‌زنی

در عشق آفتاب تو همخرقه منی

والله که عاشقی و بگویم نشان عشق

بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی

از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه