گنجور

 
قاسم انوار

ما عشق یار را بدو عالم نمیدهیم

جامی ز دست دوست بصد جم نمیدهیم

ما عاشقان روی حبیبیم و عاقبت

دار الجمال را بجهنم نمیدهیم

آن گوشه را که دیر مغانست و ما درو

رکنی از آن بگنبد اعظم نمیدهیم

ما آیتی بمکتب عشق تو خوانده ایم

معنی آن بمحکم و مبرم نمیدهیم

ما خرقه پوش پیر مغانیم در طریق

این کسوه را بشیخ معمم نمیدهیم

ما تشنگان بحر محیطیم، قاسمی

در بحر عشق آب بآدم نمیدهیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قاسم انوار

ما سوز عشق را به دو عالم نمی‌دهیم

به یک جرعه‌ای ز جام به صد جم نمی‌دهیم

نامحرمان ز صحبت ما غافلند و ما

این تحفه را به مردم محرم نمی‌دهیم

با شوق یار خاطر ما خرمست و خوش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه