گنجور

 
قاسم انوار

از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کام

ما روی دل بروی تو داریم صبح و شام

زاهد، مگو که: عشق گناهت و لایجوز

ما را بدین گنه نتوان کرد انتقام

ای عشق چاره ساز روان بخش دلنواز

ظلت مدام بر سر ما باد مستدام

ما زنده ایم در طلب «حی لا یموت »

استاده ایم در صف «قیوم لا ینام »

نام و نشان ما همه در عشق پاک سوخت

با ما مگو دگر که: کجایی و چیست نام؟

رنج خمار درد سری می دهد بجد

ساقی، بیار باده گلگون لعل فام

قاسم بداغ عشق تو افتاد، الصلات

چون روی دل بروی تو آورد والسلام