خوش وقت من، که آینه کردار روشنم
مرآت راست گویم و شانه نمی زنم
آیینه چون نمود مرا آن چنان که هست
آیین نه این بود که من آیینه بشکنم
در فهم رمز قصه مستان ذوالجلال
جان پرورم، بجان تو و جان نمی کنم
امکان ندارد آنکه: بگویند راز فاش
چون آتش هوای تو در سینه زد علم
امشب که میهمان منست آن مراد دل
ای صبح، اگر چه فاتحه خوانی ولی مدم
در نون و در قلم نظری کن باعتبار
نون امر مجمل آمد و تفسیر نون قلم
راهی عظیم دور و درازست و ناپدید
از کوچه حدوث بدروازه قدم
گویند: قاسمی بشرست، این چه مدعاست؟
آری، به جان تو، بشرم لیک بی شرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حالاتی از خود میپردازد و از آینه به عنوان ابزاری برای شفافیت و راستگویی یاد میکند. او به عدم توانایی در فاش کردن رازها و همچنین عشق و وابستگی خود به معشوق اشاره میکند. همچنین، اشارههایی به درسها و معانی لطیف در زندگی و سفرهای طولانی انسان در مسیر وجود دارد. در پایان، شاعر هویت خود را به عنوان انسانی بدون شرم و با عشق به الهی معرفی میکند.
هوش مصنوعی: من خوشبختم که اعمالم مانند آینهای روشن است و حقیقت را نشان میدهد، و نیازی به تظاهر ندارم.
هوش مصنوعی: آیینه من را به همان شکلی که هستم نشان داد. این نبوده که من بخواهم آیینه را بشکنم.
هوش مصنوعی: در درک و برداشت از داستان پر از رمز و راز مستان، روح و جانم را تقدیم تو میکنم، اما هیچگاه جانم را فدای تو نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: هرگز ممکن نیست که کسی راز را فاش کند، در حالی که عشق تو مانند آتش در دل او شعلهور است.
هوش مصنوعی: امشب که محبوب دل من مهمان من است، ای سپیده دم، حتی اگر در حال وداع هستیم، نخواهم گذاشت که از او جدا شوم.
هوش مصنوعی: به نان و قلم دقت کن؛ چرا که نان به طور کلی نشاندهندهی نیازها و معیشت است و قلم نیز نماد علم و بیان. نان به نوعی نمایانگر زندگی است و قلم میتواند تفاسیر و جزئیات آن زندگی را روشن کند.
هوش مصنوعی: این مسیر بزرگ و طولانی، که در جلوی ما قرار دارد، از کوچهای که ما با آن آغاز کردهایم میگذرد و به دروازهای ناشناخته منتهی میشود.
هوش مصنوعی: میگویند که من انسانی از نسل قاسم هستم، اما این ادعا چیست؟ بله، من به جان تو انسانم، اما بیشرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید عرب گشادبه فرخندگی علم
فرخنده باد عید عرب بر شه عجم
سلطان یمین دولت و پیرایه ملوک
محمود امین ملت و آرایش امم
شاهی که تیره کرد جهان بر عدو به تیغ
[...]
ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم
بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم
افکنده همچو سفره مباش از برای نان
همچون تنور گرم مشو از پی شکم
تو مست خواب غفلتی و از برای تو
[...]
شاهان پیش را که نکردند جز ستم
شاه زمانه کرد به تیغ و به خشت کم
هست او بلی خلیفه یزدان دادگر
پس کی رضا دهد که رود بر جهان ستم
گویند خسروان زمانه به هر زمان
[...]
از مشک اگر ندیدی بر پرنیان علم
وز قیر اگر ندیدی بر ارغوان رقم
بر پرنیان ز مشک علم دارد آن نگار
بر ارغوان ز قیر رقم دارد آن صنم
زلف سیاه بر رخ او هست سایبان
[...]
ای پیش تو سپهر میان بسته چون قلم
مردم و مردمیت بعالم شده علم
شکلی چو دولت تو بخوبی نیامده
در ساحت وجود ز کاشانهٔ عدم
گه فخر منتسب و آداب مکتسب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.