شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد
آدم از خلوت عزت بتماشا آمد
لمعه ای از رخ زیبای تو بر عالم زد
این همه نور یقین ظاهر و پیدا آمد
قصه عشق تو گفتند گروهی با هم
کوه ازین واقعه حیران شد و شیدا آمد
موسی و طور ز سودای تو دیوانه شدند
این چنین واقعه برطور تجلا آمد
گفت درویش بمجنون که: بگو، ذکر تو چیست؟
گفت:اوراد دلم لیلی ولیلا آمد
هرکه در احسن تقویم بود اول حال
آخر قصه او «ثم رددنا» آمد
هرکرا خاطر از ایام بگیرد زنگی
صیقل جان و دلش طلعت سلما آمد
قاسمی چون ز می عشق تو شد مست و خراب
کمترین جرعه او لجه دریا آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.