گنجور

 
قاسم انوار

ما همه شیداییان بودیم و مستان وداد

«زاد فی الطنبور نغما» حسن او چون جلوه داد

گفت دلبر:عاشقا،برگو،چه خواهی من یزید؟

گفتم:ای جان و جهان، آخر چه گویم؟من یراد

باد بوی زلف مشکین تو می آرد بمن

شاد شد جانم زبوی باد،جانش شاد باد!

گر مرادی بایدت، در نامرادی زن قدم

یافتند از نامرادی عاشقان گنج مراد

گفتمش : اندر نهادم هیچ کس غیر تو نیست

گفت : نوشت باد،نوش،ای عاشق نیکونهاد!

از دو بیرون نیست ره،گر مرد این راهی بدان:

یا طریق جد بباید، یا سبیل اجتهاد

قاسمی نام ترا جان و جهان گفت، ای عزیز

سیر او چون بر سبیل «علم الاسما» فتاد

 
 
 
فرخی سیستانی

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش

چون دوات از گفته‌های خویشتن پر لوش باد

قطران تبریزی

آنچه ایزد خواست کرد و آنچه مردم خواست داد

شاه را بالنده کرد و تن درستش کرد شاد

شاه را تابنده کرد آن تندرستی در بزه

شد تنش پالوده چون از باده آسوده لاد

هست پنجاه و سه سالش داد پنجاه و سه تب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

این مبارک پی بنای محکم گردون نهان

کرده شاگردیش گردون خوانده او را اوستاد

روز و شب در آفتاب و سایه اقبال و بخت

جای ابراهیم بن مسعود ابراهیم باد

مشرق میدان شاه دین فروز دین پرست

[...]

امیر معزی

در معزالدین ملکشاه آفتاب دین و داد

روز عید روزه‌داران فرخ و فرخنده باد

خسرو پیروزبخت و داور یزدان‌پرست

شاه خاقان گوهر و سلطان سلجوقی نژاد

کاست از عالم ستم تا لاجرم شاهی فزود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه