همه صحرا گلست و ارغوانست
بهرجایی از آن جانان نشانست
بهر آیینه حسن دوست پیداست
همیشه جان جاهل در گمانست
دل آهن بترسد از جدایی
جرسها در نفیر و در فغانست
جرس را این فغان و ناله از چیست؟
که در محمل ز جانان صد نشانست
درآ در صدر محمل، تا ببینی
که صدر محفلش سقف جنانست
اگر وهمت پشیمان سازد از عشق
ازو مشنو، که دزد کاروانست
تو از خود در حجابی، ورنه آن دوست
عیان، اندر عیان، اندر عیانست
بهرجا عاشقی بینی درین کوی
سبک روحست، اما سرگرانست
گر از کان آگهی، ورنه یقین دان
که هر شانی که می آید ز کانست
گدا و شاه و درویش و توانگر
کسی کوشد امین، اندر امانست
بغیر از عاشقی در دین قاسم
همه عالم فسونست و فسانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر رامین هزاران چاره دانست
چنین درها گشادن چون توانست
نفس شومم بدنیا بهر آن است
که تن از بهر موران پرورانست
ندونستم که شرط بندگی چیست
هرزه بورم بمیدان جهانست
وز اول تا به آخر آن چه دانست
فروخواند آن چه خواندن میتوانست
صفات لایزالش کس ندانست
هر آن وصفی که گوئی بیش ازانست
سماع آرام جان زندگانست
کسی داند که او را جان جانست
کسی خواهد که او بیدار گردد
که او خفته میان بوستانست
ولیک آن کاو به زندان خفته باشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.